مجموعه داستان ایرانی

آقای هاویشام

تا حالا به یک لامپ روشن خیره موندی؟ اولش انگار یک کرم شب‌تاب دلش درد گرفته و به خودش پیچیده اما بعد چشم‌هات فقط نور می‌بینه، فقط روشنایی. همین که چشم از لامپ برداری همه جا تاریک می‌شه، تاریک وکبود. احساس آدم‌ها لجبازه، همیشه در جهت عکس تاثیر مستقیم عامل بیرونی از خودش واکنش نشون می‌ده، سردش کنی، گرم می‌شه. تلخش کنی، شیرین می‌شه، شاید به همین خاطره که همیشه آخر عشق‌های خرکی نفرته. من هنوزم خرکی عاشقت هستم و همیشه خرکی عاشقت می‌مونم.

نشر بان
9789643293062
۱۳۹۷
۱۴۰ صفحه
۰ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های رامبد خانلری
سرطان جن
سرطان جن ... جلوی خانه که می‌رسیم، صورت‌اش برای اولین بار سمت من می‌گردد. قاب چهره‌اش خالی است، خالی و تاریک. انگار که توی خواب و بیداری از جایی افتاده باشم، تمام تن‌ام می‌پرد. سرش را جلو می‌آورد، با چیزی مثل چسب قطره‌ای به صندلی چسبیده‌ام، نمی‌توانم خودم را تکان بدهم. خون زیر پوست صورت‌ام یخ می‌زند. صورت‌اش به تاریکی پشت پلک ...
مشاهده تمام رمان های رامبد خانلری
مجموعه‌ها