آخرین فعالیت‌ها


  • ابله
    ستاره داد
  • داش آکل
    ستاره داد
  • مدیر مدرسه
    ستاره داد
  • وداع با اسلحه
    از وداع با اسلحه :

    یک طبقه‌ای بر این کشورها حکومت می‌کنه که کودنه، هیچ‌چیزی نمی‌فهمه، هرگز هم نمی‌تونه بفهمه. به این علته که ما گرفتار این جنگ هستیم. (...)

  • رگتایم
    ستاره داد
  • درخشش زودگذر
    از درخشش زودگذر :

    در واقع، بزرگترین حماقت قرن حاضر این است که پزشک از قدرت اختیار افراد کمک میگیرد، در حالی که خودش وجود این اختیار را نفی میکند، آن را چیزی از پیش تعیین شده در میان سایر موارد مقرر، میداند. اختیار فردی افسانه ای مربوط به دوران دیگری است؛ نسلی که توسط تمدن به تحلیل رفته، قادر نیست به اختیار اعتقاد داشته باشد. بلکه تنها میتواند به جبر پناه ببرد (...)

  • کوکتیل پارتی
    از کوکتیل پارتی :

    . . اخیرا به نقطه‌ای رسیدم که دیگه حقارت هم توان تحقیرکردن منو نداره. آدم به جایی میرسه که احساسش متوقف میشه، اون‌وقته که اندیشه‌شو بیان میکنه (...)

  • کوکتیل پارتی
    از کوکتیل پارتی :

    این که شما خودتونو مسخره ببینین، هیچ صدمه‌ای به شما نمی‌زنه، خودتونو بسپرین به همون دیوونه‌ای که هستین. (...)

  • مردی بدون وطن
    از مردی بدون وطن :

    «زمینِ خوب میتوانستیم او را نجات دهیم، اما ما لعنتی‌ها بیش از حد مبتذل و تنبل بودیم» (...)

  • فرانی و زویی
    از فرانی و زویی :

    اگه قراره دچار فروپاشی عصبی بشه، حداقل کاری که میتونیم بکنیم اینه که نذاریم در آرامش دچارش بشه. (...)

  • در انتظار بربرها
    از در انتظار بربرها :

    چگونه تحقیری را ریشه‌کن می‌کنید که ریشه‌ی آن به چیزی بیش از تفاوت آداب غذاخوری و تفاوت حالت چشم و پلک مبتنی نیست؟ می‌دانی گاهی اوقات چه آرزویی می‌کنم؟ آرزو می‌کنم این بربرها قیام کنند و درسی به ما بدهند، تا اینکه بیاموزیم به آنها احترام بگذاریم. ما این سرزمین را متعلق به خود می‌پنداریم و آن را مرز خود، شهرک خود و بازار خود می‌دانیم؛ ولی این مردم و ... (...)

  • در انتظار بربرها
    از در انتظار بربرها :

    من دروغی بودم که امپراتوری در مواقع خاطرجمعی به خودش می‌گوید، او حقیقتی که امپراتوری هنگام وزش تندباد ناملایمات می‌گوید. دو چهره‌ی حاکمیت امپراتوری، همین و بس. (...)

  • در انتظار بربرها
    از در انتظار بربرها :

    هرگز نمی‌بایست اجازه می‌دادم دروازه‌های شهر به‌روی مردمی باز شوند که برای امور دیگر بیش از شرافت ارزش قائل‌اند. آن‌ها پدرش را جلوی چشم‌اش سکه‌ی یک پول کردند و کاری کردند که از زور درد به پرت و پلاگویی افتاد. دختره را شکنجه کردند و او نتوانست جلوشان را بگیرد (همان روزی که توی دفترم غرق حساب و کتاب بودم). از آن به بعد آن دختر، خواهر همه‌ی ما، دیگر ... (...)

  • در انتظار بربرها
    از در انتظار بربرها :

    چیزی که نمی‌دانستم این بود که چگونه خواسته‌های شدید می‌توانند در اعماق استخوان انسان جای بگیرند و سپس یک روز بدون هشدار قبلی، مانند سیل بیرون بریزند. (...)

  • در انتظار بربرها
    از در انتظار بربرها :

    تقریبا زیاده از حد می‌دانم و تصورم این است که اگر کسی یک بار به این آگاهی مبتلا شود، دیگر به حال اول باز نمیگردد… (...)

  • در انتظار بربرها
    از در انتظار بربرها :

    وقتی کسی به طور ناعادلانه مجازات می‌شود، فرجام و تقدیر افرادی که شایسته آن مجازات هستند، این است که بار شرم این بی‌عدالتی را تحمل کنند. (...)

  • آخرین غروب‌های زمین
    از آخرین غروب‌های زمین :

    شاعر می‌تواند هرچیزی را تحمل کند. این حرف یعنی آدمیزاد می‌تواند هرچیزی را تحمل کند. اما چنین نیست: به وضوح برای آن‌چه آدمیزاد می‌تواند تحمل کند، واقعا تحمل کند، محدودیت‌هایی وجود دارد. شاعر، از دیگرسو، می‌تواند هرچیزی را تحمل کند. ما با این اعتقاد بزرگ شده‌ایم. اظهارنظر آغازین این مطلب راست است، اما راه شاعر توأم با فنا، دیوانگی و مرگ است. (...)

  • آخرین غروب‌های زمین
    از آخرین غروب‌های زمین :

    واقعیت ثابت می‌کند که هیچ گروه خاصی عوام‌فریبی، خشک‌اندیشی و نادانی را در انحصار خود ندارد (...)

  • آخرین غروب‌های زمین
    از آخرین غروب‌های زمین :

    نور سحرگاه بارسلون می‌تواند مردم را، اگر تمام شب بیدار بوده باشند، دیوانه، یا چون جلادان بی‌احساس و خشن کند (...)