یک عالمه وقت بعد از اینکه راودی راهش را کشید و رفت همانطور روی زمین بودم. احمقانه انتظار داشتم که با حرکت نکردن من زمان هم از حرکت بایستد. اما بالاخره باید از سرجایم بلند میشدم و آخر سر که بلند شدم دستگیرم شد که بهترین دوستم به بدترین دشمنم تبدیل شده.