دوستی نقاش داشتم که میگفت: «وقتی بار سنگین باشد اسبان گاری یکدیگر را گاز میگیرند.» مسافرخانه بندر بارانداز احمدرضا احمدی
احمدرضا احمدی
چرا هیچکس چیزی شگفت نمیآفریند. همیشه شنبه یکشنبه است و دوشنبه و سهشنبه و چهارشنبه و پنجشنبه تعطیل هستند. نه انگورهای طلایی تابستان نه به لبهایی که آغشته به گل سرخ و دریاست پرواز نمیکنند. مسافرخانه بندر بارانداز احمدرضا احمدی
از بحثهای کوتاه و بلند در باره هنر و سیاست و مسابقات فوتبال نفرت پیدا کرده بودم. میگفتم: «سیاستمداران جهان را مثل کیک عروسی میان خود تقسیم کردهاند. شاعران برای فرار از خودکشی شعر مینویسند. کارگردانهای سینما فیلمهای کسالتآور میسازند که جوایز فستیوالهای جهانی را درو کنند. مسافرخانه بندر بارانداز احمدرضا احمدی
در باران راه میرفتیم، هر دو خیس خیس شده بودیم. من غمگین بودم. وقتی به مسافرخانه رسیدیم، هر کدام به اتاق خودمان رفتیم؛ من در زیرزمین و دختر در طبقه هفتم، در طبقه صاحب مسافرخانه و زنی که همیشه سایهاش را در پشت پرده دیده بودم… مسافرخانه بندر بارانداز احمدرضا احمدی