مارمولک تندتند غذا میخورد و صدای ملچ و ملوچش بلند بود. مار چندشش شد و چشم هایش را بست.
مارمولک گفت: «چی شده؟»
مارگفت: «اگر واقعأ دلت میخواد بدونی، باید بگم که به نظر من حال به هم زنه.»
«حال به هم زن؟»
مار گفت: «غذات رو که با دهان باز میجوی، به چونه ت هم پای مگس چسبیده.» مار و مارمولک جوی کاولی