۴۶ رمان
صادق هدایت (متولد: ۲۸ بهمن ۱۲۸۱ برابر با ۱۷ فوریه ۱۹۰۳ در تهران، مرگ: (خودکشی با گاز) ۱۹ فروردین ۱۳۳۰ برابر با ۹ آوریل ۱۹۵۱ در آپارتمان اجارهای مکرر، خیابان شامپیونه، پاریس) نویسنده، مترجم و روشنفکر ایرانی است.
هدایت از پیشگامان داستاننویسی نوین ایران و روشنفکری برجسته بود. بسیاری از محققان، رمانِ «بوف کور» او را، مشهورترین و درخشانترین اثر ادبیات داستانی معاصر ایران دانستهاند. هرچند شهرت عام هدایت نویسندگی است، اما آثاری از نویسندگانی بزرگ را نظیر ژان پل سارتر، ...
گرداب
همایون با خودش زیر لب میگفت:
«آیا راست است؟... آیا ممکن است؟ آنقدر جوان، آنجا در شاهعبدالعظیم ما بین هزاران مرده دیگر، میان خاک سرد نمناک خوابیده... کفن به تنش چسبیده! دیگر نه اول بهار را میبیند و نه آخر پاییز را و نه روزهای خفه غمگین مانند امروز را...
چنگال
«پس کی فرار کنیم؟ مگر نگفتی که عباس میگوید با یازده تومان و شش قران هم میشود یک گاو خرید؟ حالا ما یک لاغرش را میخریم. من هم رختشوری میکنم، پول خودم را در میآورم. ببین هر چه زودتر فرار کنیم بهتره، من میترسم!»
مردی که نفسش را کشت
میرزاحسینعلی هر روز صبح سر ساعت معین، با سرداری سیاه، دگمههای انداخته، شلوار اتو زده و کفش مشکی براق گامهای مرتب برمیداشت و از یکی از کوچههای طرف سرچشمه بیرون میآمد، از جلو مسجد سپهسالار میگذشت، از کوچه صفیعلیشاه پیچ میخورد و به مدرسه میرفت.
تاریکخانه
یکمرتبه دیدم شخصی که پالتو بارانی به خود پیچیده بود به طرفم آمد و با صدای آرام و خفهای گفت:‹‹اینجا جای مناسب نداره، اگه آشنا یا محلی برای خودتون در نظر نگرفتین ممکنه بیایین منزل من.››
‹‹خیلی متشکرم! اما نمیخوام اسباب زحمت بشم.››
‹‹من از تعارف بدم مییاد. من نه شما رو میشناسم و نه میخوام بشناسم و نه میخوام منتی سرتون ...
3 قطره خون
در تمام این مدت هر چه التماس میکردم کاغذ و قلم میخواستم به من نمیدادند. همیشه پیش خود گمان میکردم هر ساعتی که قلم و کاغذ به دستم بیفتد چقدر چیزها که خواهم نوشت... ولی دیروز بدون این که چیزی خواسته باشم کاغذ و قلم را برایم آوردند. چیزی که آنقدر آرزو میکردم، چیزی که آنقدر انتظارش را داشتم...! اما ...