روزی، روزگاری در شهر (دری) که اشباح در آن رفت و آمد میکردند، چهار پسر بچه دست به عملی شجاعانه زدند و شانه به شانه یکدیگر پسرک عقب ماندهای را از چنگال مشتی قلدر ضعیفکش نجات دادند. کاری که بی آن که خود بدانند آنان را دگرگون کرد...
داستانهای پراکنده
برنت گلولهها را روی ریل سمت چپ ردیف کرد... کنار ریل به صف شدیم. گلولهها جلو چشمهای مصمممان میدرخشیدند. جان اولین کسی بود که صدای قطار را شنید، و وقتی به دستور برنت جلوتر رفتیم متوجه شدم دارم تند و تند زیر لب دعا میخواند. دووی کمی دورتر در سمت راست من ایستاد.
صدای غرش واگنهای قطار نزدیک شد، و کمی ...
مسیر سبز
تکتک ما آدمها مرگی را بدهکاریم، هیچ استثنایی وجود ندارد. من از این موضوع آگاهم. اما، خداوندا، گاهی اوقات مسیر سبز بسیار بسیار طولانی است.
خانه سیاه
تاریکی مطلق (3 داستان کوتاه)
در داستان تاریک و جذاب معامله منصفانه کینگ خواننده را با استریتر ـ مردی مبتلا به سرطان ـ آشنا میسازد. او که برای افزایش طول عمرش حاضر است دست به هر کاری بزند، معاملهای عجیب با فروشنده دورهگردی انجام میدهد، فروشندهای که کارش افزایش و تمدید چیزها است. اما برای هر معامله، قیمتی گزاف باید پرداخت. در داستان یک ازدواج ...
کوجو
زندگی برای دونا ترنتون یکنواخت شده بود. هر روز تمام وقتش را با فرزند سه سالهاش میگذراند. چیزی در آن دهکده کوچک برایش جذاب نبود. تازه دنیا هر روز بخش بیشتری از حضور پسرش را از او میگرفت. امسال تد به مهد کودک میرفت، بعد هم دبستان و بعد دبیرستان...
ناگهان پایش لغزید. چگونه در آن دام فرو رفت، خودش هم ...