رمان ایرانی

تقدیر شوم

رامین تمام شب را در حالی که زیر سرم بسر می‌برد در بیمارستان گذراند و صبح زود بنا به اصرار خودش با حالی نزار و ناباور از بیمارستان خارج شد و آرزو کرد هر آنچه دیده و شنیده کابوسی بیش نباشد. او با حالی دگرگون و بیمار به منزل پدر پروانه رفت و زنگ آنجا را فشرد، بارها و بارها. آنقدر طول نکشید که شاهین جلوی در آمد در حالی که سراپا سیاه پوشیده بود و در نگاهش خشم شعله می‌زد. رامین بی‌آنکه چیزی بگوید به صورتش خیره شد، برای شاهین همان کافی بود که مقصودش را بفمد. با لحنی که نفرت از آن می‌بارید گفت: دیگه اون زنده نیست که پیشش اعتراف کنی چه جواهری بود. می‌تونی بری به گورستان و ازش طلب بخشش کنی.

چکاوک
9789646043794
۱۳۸۶
۲۶۴ صفحه
۱۷۰۵ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های مریم جعفری
رویای من
رویای من
تک‌سوار عشق
تک‌سوار عشق
بی‌قرار
بی‌قرار
عشق شیوا
عشق شیوا
بیتا
بیتا نیمی از زندگی در افسوس ای‌کاش‌های دیروز گذشت و من هر لحظه فقط با دل خوشی آرزوهای فردا سر کردم. می‌دانم... خوب می‌دانم تو نیز هم‌چون من لحظه‌ای از یک روز دل‌گیر اشتباهی کرده‌ای که سال‌ها باز هم مانند من به حسرت آن نشسته‌ای. دل من امروز آن‌قدر بزرگ شده که مثل دریا پاک است و به راحتی می‌بخشد و ...
مشاهده تمام رمان های مریم جعفری
مجموعه‌ها