مجموعه داستان خارجی

شلوارهای وصله‌دار

درس ساعت اول تجزیه و ترکیب عربی بود. معلم عربی پیرمرد شوخ و نکته‌گویی بود که نزدیک یک قرن و نیم از عمرش می‌گذشت. همه هم‌سالان من که در شیراز تحصیل کرده‌اند او را می‌شناسند. من که دیگر از چشمم اطمینان داشتم برای نشستن بر نیمکت اول کوشش نکردم. رفتم و در ردیف آخر نشستم، می‌خواستم چشمم را با عینک امتحان کنم.

بهزاد
9789642569854
۱۳۹۰
۲۲۴ صفحه
۹۰۶ مشاهده
۱۳ نقل قول
نسخه‌های دیگر
دیگر رمان‌های رسول پرویزی
قصه‌های رسول
قصه‌های رسول صفر هیبت رستم داشت؛ کشیده و بلند بود. حله سفید کار دشتستان را به دوش انداخته بود. بی‌خیال از در ارگ بیرون آمد. دو آژان دنبالش بودند. چشمش را به میدان انداخت، بعد مردم را دید، بعد چوبه دار را. صفر همان‌طور که به نخلستان می‌رفت، از در ارگ خارج شد. خم بر ابرو نداشت. مردم جیغ و داد می‌کردند، ...
مشاهده تمام رمان های رسول پرویزی
مجموعه‌ها