رمان ایرانی

ولادت

لیلا! نامی که ابوالقاسم، برای او انتخاب کرده بود. حس کرده بود... این نام بر او مناسب است. اکنون به خود می‌گفت: لیلایت را ببین. ببین که چطور شده؟ نگاهش کن! خوب و برنا و به کمال، قد کشیده، بزرگ شده و وقت آزمون اوست. هر آنچه را آموخته، تو یادش داده‌ای ابوالقاسم! حس می‌کرد دیگر او را نخواهد دید. می‌دانست به زودی به سراغ او می‌آیند. پس وقتش بود که نیمه‌ی مکتوب را طبق قراری که با فتاح صحاف، گذاشته بود به لیلا بسپارد. اما باید خیال خود را راحت می‌کرد.

9789643376239
۱۳۸۹
۴۴۸ صفحه
۲۹۱ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های سعید تشکری
پاریس پاریس
پاریس پاریس هر کسی در دل تاریکی؛ یارش را یاد می‌کرد. یاری دیگر نمانده بود. فقط باری بود، یاری نبود. توی خانه امام غریب؛ جز او دلداری نبود. فانوس‌ها خاموش. زنبوری‌ها خاموش. برق برق علا، روی گنبد طلا. توی تاریکی جفا. نگام کن خدا. یا ضامن آهو. پشت در قزاق‌ها ایستادن. با تیر و مسلسل و تفنگ. واویلا!
هندوی شیدا
هندوی شیدا زبان فارسی ...
کافه داش آقا
کافه داش آقا -
رژیسور
رژیسور می‌دوم، می نویسم، می خوانم و باز دوباره از نو؛ دویدنی همواره. من که نامم سعید است. همچنان که در طول همه این سال‌ها خواسته‌ام حکی از من بماند به جای، در سینه‌ام بغضی سرشار از دوست داشتن و در سرم چیزی سنگینی می‌کند که باید جهان و وسعتش را هر باره ببینی و بیاموزی و خلق کنی و بنویسی. ...
مفتون و فیروزه 1 (2 جلدی)
مفتون و فیروزه 1 (2 جلدی) کوفتی این قلب که دو سال است برای تو می‌زند و باور نمی‌کند که تو نیستی. توی این دو سال که تو را گرفتند و بردند، هرکس یک جوری خواب تو را می‌بیند و به خودش دلداری می‌دهد که تو زنده‌ای. حالا زیبا دانشجوی زیست‌شناسی دانشکده علوم مشهد است و برای خودش عکاسی هم می‌کند؛ پای مردن تو که می‌رسد، ...
مشاهده تمام رمان های سعید تشکری
مجموعه‌ها