رمان ایرانی

بوفاری 4

در شانه برآمده گلوگاه ورودی، تابلویی بود که عبدالصمد با خط بد نوشته بود: ((بوفاری 4 ـ اداره‌ی تشخیص و بهره‌برداری از منطقه جنوب ـ مناطق حاره)).

9789643375829
۱۳۸۹
۲۰۰ صفحه
۴۰۶ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های مصطفی جمشیدی
3 دلیل تنفر از عش...
3 دلیل تنفر از عش... خودم می‌دانستم که همان تلسکوپ و زمان‌های موازی و کهکشان نورانی فلک سوم را از یک وام دانشجویی مختص دانشجویان ممتاز خریده است. باز می‌دانستم که طرح سایت است و حتی تا تعمیر کاری دستگاه‌های پیچیده‌ی کامپیوتری تخصص دارد. ادعا داشت پدر و مادرش را در ایذه در یک نزاع خانوادگی از دست داده است و سه دلیل دارد که از عشق ...
سراب و سمرقند
سراب و سمرقند مثل خواب‌گردها به ماهان خیره شدم قطعاتی از ماه ماهان نالید ((بله فکر می‌کنی رنج این همه راه را به جان خریده بودم که خرمهره بخرم وسط جهنم دره‌ی خدا))...
وقایع نگاری 1 زندیق
وقایع نگاری 1 زندیق جناب سروان! در و دهاتی‌ها رو چه به رادیو؟ از این ده و قصبه‌ها که رنگ شهر و جماعت را به خودشان ندیده‌اند، هزارها هست تو این مملکت. نه پول دارند میان خودشان، نه به عمرشان ماشینی چیزی دیده‌اند. نان و قاتق خودشان را می‌خورند. من از این باریک‌گذار چیزی نشنیده بودنم. اما می‌فهمم که از این در و دهات ...
شب رنج موسی
شب رنج موسی سلیم گفت: شب‌های طرابلس همین‌جوری وحشت دارد تو را خدا تو یکی ما را نترسان. تا آخر شیفت من می‌لرزم توی اتاق پانسمان. تا زود است برود بالاها. در یک اقلیم دیگر... من خودم بارها خواب دیده‌ام تاجری هستم در محله چهل دزد بغداد. می‌دانی که پدربزرگم بارها به عراق رفته بود. توتون تجارت می‌کرد. بدبخت نمی‌دانست یک روزی نوه‌اش می‌شود عمله ظلم...
مشاهده تمام رمان های مصطفی جمشیدی
مجموعه‌ها