رمان ایرانی

زمستان با طعم آلبالو

دکتر صفوی با چشم‌هایی پر از غم نگاهم می‌کند. آنقدر دارد غصه‌ام را می‌خورد که می‌خواهم بلند شوم و سر تاسش را ببوسم. با صدای غمگینش می‌پرسد؟ چرا؟ چرا چنین تصمیمی گرفتید؟ می‌گویم چون از دست تو به ستوه آمدم. می‌گویم که از بعد سنگ روی یخ شدنم آن هم چهار شب پشت هم که ساسان نفله‌شده خواستم موهایم را برایم شانه کند و او هر چهار شب مسخره‌ام کرد، تو آن شانه چوبی را دستت گرفتی و همه‌جا دنبالم آمدی. هی آمدی. هی آمدی دنبالم و عز و جز کردی که بگذارم موهایم را شانه کنی/ توی اتوبوس، توی فروشگاه، حتی توی حمام... برای همین رفتم آرایشگاه و خواستم موهایم را نمره چهار بزند. همه زن‌هایی که آنجا بودند خندیدند. آخرش هم خودم دست به کار شدم.

ققنوس
9789643119638
۱۳۹۱
۲۸۸ صفحه
۳۲۱ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های الهام فلاح
خون‌مردگی
خون‌مردگی فضای رمان از روزگار جنگ آغاز می‌شود و تا امروز می‌آید. خانواده‌ای که در این بحبوحه با ماجراها و وقایعی روبرو می‌شوند که بر هویت و زندگی‌شان تاثیرهای عمیقی می‌گذارد. سوال مهمی که در داستان با آن برخورد می‌کنیم نیز در همین نکته مستتر است، چه کسی حقیقت را می‌گوید؟ هرچه زمان جلوتر می‌رود خواننده با ماجراها و اتفاق‌هایی مواجه ...
خون‌خواهی
خون‌خواهی با این دختر همه ضجه‌های عمه عذرا را از یاد می‌برد. خانه‌شان را که شده بود جهنم. اتوبوس‌های آزادگان را که هر کدامشان که از مرز رد می‌شدند مادر می‌افتاد به صرافت تهیه و تدارک که این‌بار محمد همراهشان است و از محمد هیچ خبری نمی‌شد. حنیف را فراموش می‌کرد که او با دست‌های خودش قرآن گرفته بود بالای سر ...
نفرین گربه
نفرین گربه بعضی از آدم‌ها فکر می‌کنند هر بلایی دلشان خواست می‌توانند سر گربه‌ها بیاورند و بعد هم قسر دربروند. غافل از این‌که بعضی از گربه‌ها «قدرت جادویی» دارند و می‌توانند روزگار آدم‌ها را سیاه کنند. «آرتین» و «سینا» و «گیلی» برای سردرآوردن از نفرین جادویی مرموزی راهی سفری ترسناک می‌شوند و سر از خانه‌ای عجیب وسط جنگلی بارانی درمی‌آورند. یعنی کدام ...
نفرین جغد
نفرین جغد بامداد شاگرد اول شده. مگر ممکن است کسی که تا به حال توی مدرسه دیده نشده شاگرد اول بشود؟ آرتین و سامی با کمک نارگل برای کشف راز بامداد و شاگرد اولی‌اش کلی نقشه پر دردسر کشیدند و فهمیدند پای یک جغد مرموز خارش‌آور در میان است. بعضی آدم‌ها نمی‌دانند جای پرنده توی آسمان است نه توی قفس. برای همین ...
همه دختران دریا
همه دختران دریا در را که باز کرد، سر بالا گرفت تا صورت مردی را که پشت در ایستاده بود ببیند. صلاح بود. خیلی بهتر از آن شب جلو زندان. خیلی بهتر از آن ناهار یکی دو ماه قبل انقلاب فرهنگی توی یکی از ساندویچی‌های انقلاب که ناغافل سر رسیده و نشسته بود روبروی او و دخترخاله، بازو به بازوی مجید. به خیالش ...
مشاهده تمام رمان های الهام فلاح
مجموعه‌ها