صبح روز بعد که مصادف با 12 سپتامبر بود، کلوریندا بر پهنه آبهای آرام و در پناه نسیم ملایم شادمانه از مسیر جنوب غربی مجمعالجزایر هبرید پیش میرفت. طولی نمیکشید که استافا، ایونا و دماغه مول در پشت پرتگاههای بلند جزیره بزرگ از نظر پنهان میشدند.
۴۶ رمان
ژول گابریل ورن نویسنده و آیندهنگر فرانسوی بود که کتابهای زیادی با مضمون علمی-تخیلی نوشت.
او هنگامی از سفر به هوا و فضا و زیر دریا در داستانهای خود سخن گفت که هنوز بشر نتوانسته بود وسایل و امکانات چنین سفرهایی را فراهم کند. آثار او از نظر ترجمه به زبانهای دیگر بعد از آثار آگاتا کریستی در رده دوم جهانی هستند. سال ۲۰۰۵ به مناسبت صدمین سال مرگ او «سال ژول ورن» نامیده شد. تاکنون چندین انیمیشن و فیلم از ...
جزیره در آتش
پس از دستگیری هانری دالبر و بستن دست او، استارکوف یا همان اسکارتیف، دزد دریایی معروف، به نزدیک او رفت و گفت: بگذار یک راز را به اطلاعت برسانم. هانری ساکت ماند و استارکوف ادامه داد:
وقتی بردهها، سوار کشتی میشدند، من از طریق اسکویلو دستور دادم عدهیی از راهزنان هم همراه آنان سوار کشتی شوند. چون تازه آنجا بود که ...
دور دنیا در 80 روز
ژول ورن، نویسنده فرانسوی که رمانهای ماجراجویانهاش نام او را سر زبانها انداخت، در سال 1863 پنج هفته در بالن را تحویل ناشر داد. این رمان با چنان موفقیتی روبهرو شد که نویسنده و ناشر تصمیم گرفتند به اتفاق هم مجموعهای با عنوان «سفرهای شگفتانگیر» و با صحافی متفاوت منتشر کنند، کتابهایی نفیس، در قطع رقعی، با گراورهایی سیاه و ...
سفر به ماه (ادبیات کلاسیک جهان)
دوستان
بشر موجودی ناشناخته است.
من ایمان دارم
که بشر از جو عبور و آسمانها را تسخیر
میکند. اگر نتوانستم شما را قانع کنم
اشکال از استدلال ضعیف من است وگرنه
موضوع مشکل نیست.
از نظر من بشر قادر خواهد
بود به ماه برود و تا
20 سال بعد نیمی از ساکنین
زمین کرهی ماه
را خواهند دید.
20 هزار فرسنگ زیر...
داستان بیست هزار فرسنگ زیر دریاها یکی از آثار مشهور ژولورن، نویسنده فرانسوی، است که مبتکر داستانهای عملی - تخیلی و پیشگو و الهامبخش بسیاری از اختراعات و اکتشافات شگفانگیز قرن بیستم است.
قهرمان این داستان، زیر دریاییای اختراع کرده است که با نیرویی شگرف و مرموز در ژرفای اقیانوسها حرکت میکند و استحکام و نیرومندی آنچنان است که میتواند به ...
زیرزمین اژدها
به طرف اسطبل رفتند. اسبها در آنجا تنها بودند و مثل این بود که نفسنفس میزدند و شیهههای بلند میکشیدند. به یکی از میلههای ساک همیشگی کارل آویخته بود و کتاب حساب او هم در کناری افتاده بود، مارسل متوجه شد که چراغ دستی او هم در سر جایش نیست و این خود دلیل تازهای بود که کارل به درون ...