در کتابخانه، در یک نشست، صد صفحه خواندم، حروف چاپی کوچک و ریز. ساختمان را که ترک کردم کتاب همانطور روی میز ماند، گشوده در صفحهای که مشغول خواندنش بودم. روز بعد برگشتم، و کتاب هنوز آنجا بود، گشوده در همان صفحه.
لازم نیست دلداریم بدی
چاریتی میداند که ازدواج من یک ازدواج سنتی هندی بوده.پدر و مادرم به کمک یک دلال ازدواج که از فامیلهای مادرم بود دامادی انتخاب کردند. همه کاری که من باید میکردم این بود که سلیقه غذاییاش را بفهمم...
اسم من اورلاندو زکی است. منظور از اورالاندو همان اورلاندو در فلوریداست که روی تیشرتی که صلیبسرخ به من داده نوشته شده؛ زکی ...
رمانهای 10 ثانیهای (مجموعه داستانهای 25 کلمهای)
زبان
فارسی
...
5 ضرب در 2 (5 نمایشنامه دو شخصیتی برای 2 بازیگر مرد) مجموعه دنیای مدرن 2
ما همهمون چسبیدیم به زندگی. شاید این ثابت کنه که هیچی بعد از مرگ وجود نداره؟ شاید یه قسمتی از ما میدونه که این تمام اون چیزیه که ما داریم و سعی میکنه تا جایی که ممکنه نگهش داره.
بگو آآآ (روایت 1 شغل) مجموعه داستان
مجموعهای که در دست دارید بخش اول خاطرات شغلی است که از خرداد 89 تا خرداد 90 در مجله همشهری داستان چاپ شدهاند. به کتاب درآمدن این صفحات به طرفداران قبلی این نوشتهها امکان میدهد که مجموعه کاملی از آن را در اختیار داشته باشند. برای کتابخوانان و آنهایی که پیشتر مخاطب این صفحات نبودهاند هم شرایطی فراهم میشود که ...