رمان ایرانی

وقتی عمه منیژه می‌گوید می‌خواهیم برویم بروجن، خدا دنیا را به من می‌دهد. می‌رویم سری بزنیم به بی‌بی‌جان. هنوز چند ماهی به گذشتن از برزخ حصبه و دیدار بهشت مانده است. این اولین سفری‌ست که می‌روم بروجن. عمه جان هر سال چند بار می‌روند؛ و هر بار یکی - دو هفته می‌مانند.

کندوکاو
9789649011790
۱۳۹۳
۲۰۸ صفحه
۳۲۱ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های محمدرحیم اخوت
نام‌ها و سایه‌ها
نام‌ها و سایه‌ها ازدواج من با محسن برای من فقط این را داشت که شعر و شاعری را گذاشتم کنار. چیزی نمی‌گفت البته، اما همان سکوتش کافی بود که بفهمم این نوشته‌ها را «ته‌مانده‌ی عادت‌های نوجوانی» می‌داند. بعدها خودش همین‌طور می‌گفت. اوایل ازدواج‌مان مدام با هم بودیم. همه‌جا. خانه، خیابان، دانشگاه. مثل همین فاخته‌ها. بعد کم‌کم او دوباره رفت سراغ دوست‌هاش. انگار فقط ...
نامه سرمدی
نامه سرمدی می‌دانم که بی‌انصافی است آدم کسی را که به قول معروف دست‌اش از دنیا کوتاه است بنشاند و هر چه می‌خواهد بارش کند. اما این حرف‌های فروخورده سالیان است. به قول تو: هیچ آدمی نیست که خودخواه نباشد. مخصوصا که آن کودک خفته در ته وجود آدم بالغ هم باشد. خودت گفتی، نه؟ حالا این کودک بیدار شده و باز ...
پاییز بود (داستان کوتاه)
پاییز بود (داستان کوتاه) یکی از روزهای پاییز بود که همکاران، نگران و بی‌خبر از حال احمد میرعلایی بودند. آن‌ها حتی به خانه‌ی او زنگ زده و به کتاب‌فروشی رفته بودند. نزدیک غروب شخصی تماس گرفت و گفت که به منزل احمد بروید. جنازه‌ی احمد صبح در گوشه‌ی خیابان پیدا شده و به پزشکی قانونی برده شده بود. دوست او خاطرات خویش را با ...
عذاب یا 7 خان زندگی
عذاب یا 7 خان زندگی طاهره خانم، هم صدای دل‌نشینی داشت، هم با شعر و شاعری سر و کاری کمابیش عمیق، کمال فکر می‌کرد «مامان طاهره» تمام غزل‌های حافظ را از بر است؛ اما هر وقت حافظ می‌خواند، حتی اگر برای خودش یا دیگران فال نمی‌گرفت، حتما از روی کتاب می‌خواند. خودش هم شعر می‌سرود؛ اما به ندرت آن‌ها را برای کسی می‌خواند. آسیدابوالفضل یکی ...
مشاهده تمام رمان های محمدرحیم اخوت
مجموعه‌ها