رمان ایرانی

بی‌مرز بی‌مرز

بعضی چیزها را هرچه هم بخواهی پنهان کنی نمی‌شود. زیر لایه‌های زمان‌های رفته‌ی زندگی‌ات می‌مانند، و وقتی انتظارشان را نداری، شبی، روزی، می‌آیند حاضری‌شان را می‌زنند. مثل آدم‌هایی که بی‌دعوت قدم می‌گذارند توی زندگی‌ات...

آگه
9789643293024
۱۳۹۴
۱۱۲ صفحه
۲۱۹ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های محمدرحیم اخوت
داستان‌های 84
داستان‌های 84 فکرش را که می‌کنم می‌بینم تمام علاقه‌ها و دل‌بستگی‌های بابا در چند تا چیز که مدام تکرار می‌شد خلاصه می‌شد. بر عکس مامان عاشق چیزهای تازه بود. برای همین هم هست که هیچ چیزی نیست که او را یادم بیاورد. با این که چند سال بعد از مرگ بابا رفت، انگار بیش از بابا دور و فراموش شده است.
عذاب یا 7 خان زندگی
عذاب یا 7 خان زندگی طاهره خانم، هم صدای دل‌نشینی داشت، هم با شعر و شاعری سر و کاری کمابیش عمیق، کمال فکر می‌کرد «مامان طاهره» تمام غزل‌های حافظ را از بر است؛ اما هر وقت حافظ می‌خواند، حتی اگر برای خودش یا دیگران فال نمی‌گرفت، حتما از روی کتاب می‌خواند. خودش هم شعر می‌سرود؛ اما به ندرت آن‌ها را برای کسی می‌خواند. آسیدابوالفضل یکی ...
پاییز بود (داستان کوتاه)
پاییز بود (داستان کوتاه) یکی از روزهای پاییز بود که همکاران، نگران و بی‌خبر از حال احمد میرعلایی بودند. آن‌ها حتی به خانه‌ی او زنگ زده و به کتاب‌فروشی رفته بودند. نزدیک غروب شخصی تماس گرفت و گفت که به منزل احمد بروید. جنازه‌ی احمد صبح در گوشه‌ی خیابان پیدا شده و به پزشکی قانونی برده شده بود. دوست او خاطرات خویش را با ...
تماشا
تماشا وقتی عمه منیژه می‌گوید می‌خواهیم برویم بروجن، خدا دنیا را به من می‌دهد. می‌رویم سری بزنیم به بی‌بی‌جان. هنوز چند ماهی به گذشتن از برزخ حصبه و دیدار بهشت مانده است. این اولین سفری‌ست که می‌روم بروجن. عمه جان هر سال چند بار می‌روند؛ و هر بار یکی - دو هفته می‌مانند.
مشاهده تمام رمان های محمدرحیم اخوت
مجموعه‌ها