ننامیدنی
شاید یک رویاست، همه یک رویاست، که غافلگیرم میکرد، بیدار میشوم، در سکوت، و دیگر هرگز نمیخوابم. این من میشود، یا رویا، باز هم رویا، رویای سکوتی، سکوتی رویایی، لبریز نجواها، نمیدانم، فقط کلمات است، بیداری هرگز، فقط کلمات، چیز دیگری نیست، باید ادامه دهی، همین و بس، چندی دیگر متوقف میشوند، خوب میدانم، حسش میکنم، چندی دیگر ترکم میکنند، ...
وات
وات لبخند زدن مردم را دیده بود و فکر میکرد میداند که این کار چگونه انجام میشود. و به این حقیقت داشت که لبخند وات، البته وقتی که لبخند میزد، مثلا، بیش از نیشخند یا خمیازه، به لبخند شبیه بود. اما لبخند وات ناقص بود، چیزی کم داشت، و کسانی که برای اولین بار لبخندش را میدیدند، و البته اکثر ...
گمگشتگان
اندازه بسیار متفاوت است. کوتاهترین اندازه کمتر از شش متر نیست. برخی از آنها با سراندن پایههاشان آماده استفاده شدهاند. بی هیچ نظم و ترتیبی به دیوار تکیه داده شدهاند. در عمودیترین حالت بر بلندای آخرین پله بلندترین نردبان بلندقدترین صعودکنندگان میتوانند با سر انگشتان خویش سقف را لمس کنند. ترکیبش نا آشنا تر از ترکیب دیوار و کف نیست.
اما ابرها
پس بار آخری که قصه پرغصه گفته شد همانطور نشستند انگار که بدل به سنگ شده باشند. از تک پنجره سپیدهدم نوری نتاباند. از خیابان صدای احیایی نمیآمد. یا غرق در که میداند چه افکاری بودند که آنان اعتنایی نکردند؟ به روشنای روز به صدای احیا. که میداند چه افکاری. افکار، نه، افکار نه. اعماق عقل. غرق در که میداند ...
همچنان به هیچوجه
یک روشنایی ضعیف با صدا نمایان میشود. با آمدن صداها تاریکی کمتر شد و به محض قطع شدن آن، نور ضعیف و ضعیفتر شد. همه چیز به حالت اول بازگشت و شما در تاریکی پشت سرتان قرار گرفتید. چشمها باز شدند و یک تغییر ایجاد کردند.