رمان خارجی

ناخوانده در غبار

(Intruder in the dust)

.

9789649047171
۱۳۸۷
۲۷۲ صفحه
۷۷۱ مشاهده
۰ نقل قول
ویلیام فالکنر
صفحه نویسنده ویلیام فالکنر
۱۵ رمان فاکنر در سال ۱۸۹۷ میلادی در نیو آلبانی، میسیسیپی به دنیا آمد. در ۱۹۰۲ خانواده‌اش به آکسفورد، مرکز دانشگاهی میسی‌سیپی، نقل مکان کرد. به دلیل وزن کم و قد کوتاه در ارتش ایالات متحده پذیرفته نشد ولی به عنوان دانشجوی دانشگاه افسری در یگان پرواز سلطنتی در تورنتوی کانادا نام نویسی کرد و در ۲ دسامبر ۱۹۱۸ به عنوان افتخاری ستوان دومی نایل شد. فاکنر وارد دانشگاه می سی‌سی پی شد و در سال ۱۹۲۴ از دانشگاه انصراف داد و در ۱۹۲۵ ...
دیگر رمان‌های ویلیام فالکنر
سرخ‌پوست می‌رود و داستان‌های دیگر
سرخ‌پوست می‌رود و داستان‌های دیگر درست پیش از غروب، او پشت کنده چوبی قرار گرفت و حرکت آهسته و رو به جلوی ردیفی از مورچه‌ها را دنبال کرد. تعدادی از آن‌ها را برداشت و با اکراه خورد. شبیه مهمانی که برای شام دعوت دارد و پیش از رسیدن غذا از توی ظرف، آجیل شور برمی‌دارد تا خودش را سرگرم کندا مزه شور آن‌ها در دهانش حالت ...
گور به گور
گور به گور . . . این رمان را فاکنر 1930 ـ یک سال پس از "خشم و هیاهو" ـ نوشته است. خود او مدعی بود که نوشتن آن را در ظرف شش هفته ـ آن هم با کار شبانه، پای کوره آتش یک نیروگاه محلی ـ به پایان رسانده و پس از آن هم دستی در آن نبرده است؛ ولی ...
خشم و هیاهو
خشم و هیاهو فاکنر فقط داستان‌سرایی نمی‌کرد، بلکه زندگی را به تصویر می‌کشید و فلسفه‌ای را مطرح می‌کرد. او همچون بافت‌شناس زندگی به کشورش می‌نگریست، آن را جسمی زنده می‌انگاشت و برای آزمایش و تشخیص بیماری، از آن تکه‌بردای می‌کرد. او بدون تعصب، اما با همدردی به حیوانات و گیاهان، به مردان و زنان و کودکان، به سفیدپوستان و سیاه‌پوستان می‌نگریست. با موشکافی ...
حرامیان (1 خاطره)
حرامیان (1 خاطره) داستان حرامیان در دهه نخست سده بیستم میلادی روی می‌دهد. پسری نوجوان به نام لوسیوس پریست همراه با دوستی خانوادگی به نام بون هاگنبک به ممفیس سفر می‌کند. بون راهی برای سفر به ممفیس ندارد مگر دزدیدن اتومبیل پدربزرگ لوسیوس که از قضا نخستین اتومبیل در سراسر ولایت یوکناپاتافا است. در سفر در می‌یابند که ند مک‌کازلین که با بون ...
ابشالوم ابشالوم
ابشالوم ابشالوم حالا دیگر روی بازوی شریو برف نبود. حالا دیگر روی بازویش آستین هم نبود، آنچه بود پیش بازو بود و دست لطیف و تپل که در روشنایی لامپ بر می‌گشت و پیپی را از قوطی خالی قهوه از جایی که پیپ و قوطی را نگه می‌داشت بر می‌داشت و پیپ را از توتون پر می‌کرد و چاقش می‌کرد.
مشاهده تمام رمان های ویلیام فالکنر
مجموعه‌ها