رمان ایرانی

یزله در غبار

بوم بوم.. افتادیم ریختیم زمین... مثل برگ درخت ریختیم زمین آدم بود که می‌رفت چهاردست و پاش توی هوا چرخ می‌زد و من هی می‌خندیدم. خوب که مادرشوهرم نبود زودتر از همه تیکه پاره شده بود دیگه نبودش اگه نه گیسمو می‌کشید و می‌گفت : زن خجالت بکش همه دارن می‌رن تو داری می‌خندی؟ شرط می‌بندم که حالا دوباره هواپیماها برگشتن... نگاه کنین پس این غبار مال چیه؟ مال هواپیماهاس دیگه که دارن بمب می‌ریزن و غبار می‌ره بالا و می‌ریزه سر ما بخوابین... دستتونو بذارین زیر سرتون. دیگه گول نخورین‌ها نه گول عروسی رو بخورین نه عزا رو... بخوابین راحت...

ثالث
9789643809669
۱۳۹۳
۱۴۸ صفحه
۴۵۷ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های علی صالحی
لکه‌های گل
لکه‌های گل
پاس عطش
پاس عطش زایر مختار به میدان برگشت، پیرمردها بلند شدند. محسین لبه‌های کرد کش را کشید روی سینه، قدم بلندی برداشت انگار کار مهمی دارد گفت : یالا، یا خدا ، الله کرم گفت اووف! همی فقط منتظر تو بود که بگی . اگر تو گفتی همین حالا می‌باره. علی‌یار گفت: تو یعنی نمی‌تری دهن میراث گشته‌ات 1 دقیقه ببندی؟ محسین گفت : ...
مسئله زن‌ها بودند
مسئله زن‌ها بودند با کفش و لباس افتاد روی تخت و زد زیر آواز تا خیال سکینه را بتاراند. اما تصویر او به خیالش چسبیده بود و جدا نمی‌شد. او را می‌دید که سلانه سلانه و سنگین با شکمی که یک روز تا زایمانش مانده تا سر کوچه می‌رود و دوباره از نو شروع می‌کند. بلند شد رفت شیر آب آشپزخانه را باز ...
دعوت دوباره به ادامه دریا (گزینه شعر دوم)
دعوت دوباره به ادامه دریا (گزینه شعر دوم) خودخواه، خسته، بی‌شکیب. این. همه آن چیزی است. که از این جهان برایم باقی گذاشته‌اند. با من مدارا کن، بعدها. دلت برایم تنگ خواهد شد.
مشاهده تمام رمان های علی صالحی
مجموعه‌ها