نمایش‌نامه

بیداری‌خانه نسوان

پرده اول گذر سیدعلی‌خان در تاریکی صحنه صدای قطاری که نزدیک می‌شود، سوت می‌کشد و ترمز کشداری می‌کند. نور می‌آید، کوچه‌ای سنگفرش و خانه‌ای که پنجره‌های ارسی دارد و دو درکه با پلکان‌هایی به خانه راه دارند. همه ارسی‌ها پایین است و درها بسته. مدحت پوشیده در رختی سیاه و متجددانه، چمدان در دست وارد می‌شود و نگاهی به خانه می‌اندازد. چمدان را که زمین می‌گذارد، اعلان و عکس پدرش، سیدعلی‌خان، را روی تیرکی در گوشه صحنه می‌بیند، با شتاب به سویش می‌رود، آن را جدا می‌کند، می‌بوسد و بر چهره می‌گذارد و سخت می‌گرید... بعد از سبک شدن از پلکان یکی از درها بالا می‌رود در می‌زند؛ چند بار.

سناء دل
9789647197168
۱۳۸۸
۱۱۲ صفحه
۳۵۳ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های حسین کیانی
همسایه آقا
همسایه آقا سید علی‌محمد: چه ایرادی داره، آدمیزاد فقط باید با خدا معامله کنه و لاغیر. کبوتر: آخه جنس خرابو که آدم معامله نمی‌کنه. سید علی‌محمد: ملتفتم، ولی آخه چرا اولاد قافله باید به این روز بیفتن. کبوتر: چون فقط زائیدتشون به امید این‌که شهید بشن. دیگه نیگا نکرده که شهیدای مردم چه زندگی قشنگی داشتن. کجای زندگی قافله و اولادش قشنگی داشته، همه‌اش دعوا ...
مشاهده تمام رمان های حسین کیانی
مجموعه‌ها