رمان ایرانی

کشتی توفان‌زده

کشتی توفان‌زده داستانی است در دو زمان. داستانی که در یک جزیره می‌گذرد و آدم‌هایی که انگار هرچه می‌کنند نمی‌توانند از این مکان خلاص شوند. مهندسان و کارگرانی که پی طلب‌شان در جزیره گیر کرده‌اند. رمان فصل‌هایی کوتاه و روایتی پرضرباهنگ دارد. مدام اتفاق‌های تازه روی می‌دهد و مشخص نیست که چه کسی در این بلبشو صادق است. هر کدام از شخصیت‌ها با اضطرابی روبه‌رویند که ریشه در یک گذشته نه چندان دور دارد. آیا جزیره آن‌ها را چنین بی‌تاب کرده است؟ آیا وهمی در فضا وجود دارد که از سالیانی دور می‌ آید و جان و تن‌شان را تسخیر می‌کند؟ فرهاد کشوری (متولد 1328) در این رمان هم مانند دیگر رمان‌هایش تکه‌ای از تاریخ را پیش کشیده و با زمان معاصر گره زده است. این ترکیب خاص اوست که باعث شده این رمان خواننده خود را درگیر کند و هر دو قصه را با هم پیش ببرد تا دریابد این جزیره چرا آدم‌ها را نمی‌کند...

چشمه
9786002294401
۱۳۹۴
۱۶۰ صفحه
۲۳۹ مشاهده
۰ نقل قول
صفحه نویسنده فرهاد کشوری
۱۱ رمان Farhad Keshvari
دیگر رمان‌های فرهاد کشوری
شب طولانی موسا
شب طولانی موسا
ماموریت جیکاک (صدای سروش)
ماموریت جیکاک (صدای سروش) «بلند شدم رفتم از لابه‌لای تکه پارچه‌های رنگارنگ راه باز کردم و از اتاق بیرون زدم. از میان عوعوی سگ‌ها. صدای گوسفندها و گاوها به میان آبادی رسیدم که صنم را دیدم. بزغاله تازه‌زایی را بغل کرده بود و از میان در باز آغل نگاهم می‌کرد. هر بار می‌دیدمش، مهرش بیشتر به دلم می‌افتاد. آرزو می‌کردم کاش تنها ما دو ...
صدای سروش
صدای سروش من هم وظیفه‌ام را انجام می‌دهم. موفقیت من شکست دیگری است. من نمی‌خواهم بازنده باشم. انجام این کارها هیچ ارتباطی به من ندارد. من خودم نیستم. جیکاک را در غار جا گذاشتم. من آقا هستم. مردی که وظیفه دارد و نقشی که باید ان را خوب بازی کند.
کوپه شماره 5
کوپه شماره 5 در ساختمان را که باز کرد، اول دست‌ها را دید. بعد نفهمید چطور چنگ انداختند و از روی موزاییک‌ها بلندش کردند. تا آمد فریاد بزند و کمک بخواهد چسبی دهانش را بست. دست و پایی زد تا از دستانش بیرون بیاید. زورش نرسید. دم‌پایی‌ها از پاهاش درآمدند و روی موزاییک‌های کف پیاده‌رو افتادند. زورکش بردند و هلش دادند توی پرادو. ...
سرود مردگان
سرود مردگان وقتی کتاب را می‌خونی، او جون می‌گیرده و از لابه‌لای خط نوشته‌های سیاه می‌زنه بیرون و حاضر می‌شه بالای سر کتاب‌خون. یادگار مرد رشید بود. او هم لابد مهرش را به دل گرفته بود و حالا که مرده، آمده بالای سر مزارش، کاری کرده که کسی از جای مزار سر در نیاره و هیچ‌کس بالای سر یادگار نره، الا خودش. ...
مشاهده تمام رمان های فرهاد کشوری
مجموعه‌ها