مجموعه داستان خارجی

گم شدن تصویر در آینه (10 داستان از نویسندگان آلمانی زبان) مجموعه داستان

پیش‌تر به مورد معمایی لوسی اشاره کردم: او هم‌چنان کم و بیش توی کافه‌های شبانه پلاس است و مخصوصا در روزهایی که ناگزیر به شرکت در جشن خانگی است، عین دیوانه‌ها می‌شود. شلوار مخمل کبریتی و پلوور رنگارنگ می‌پوشد و با سندل راه می‌رود، موهای باشکوهش را کوتاه کرده تا بی دردسر، به فرم «کلووش» دور سرش آویزان باشد، مدی که تازگی شنیده‌ام اسمش «پونی» است و مدتی پیش، مدرن به حساب می‌آمد،..

9789647002738
۱۳۹۴
۱۶۸ صفحه
۱۹۸ مشاهده
۰ نقل قول
جمعی از نویسندگان
صفحه نویسنده جمعی از نویسندگان
۲۸۸ رمان ...
دیگر رمان‌های جمعی از نویسندگان
عکاس‌خانه آدم‌های خوشبخت (داستان‌های کوتاه برگزیده از نویسندگان ترکیه) مجموعه داستان
عکاس‌خانه آدم‌های خوشبخت (داستان‌های کوتاه برگزیده از نویسندگان ترکیه) مجموعه داستان آن شب توانسته بودم از محل کارم زودتر از همیشه خارج شوم. گفتم تا بی‌اوغلو همین‌طوری برای خودم بروم. به ریه‌هایم حق تنفس بدهم که ساعت‌ها است با هوای کثیف پر شده. به خلیج و تنگه سلام کردم و از پل رد شدم.
ندای وظیفه
ندای وظیفه مجموعه حاضر که از داستان‌های کوتاه پلیسی - جنایی تشکیل شده است، می‌کوشد آثار روز دنیا در این ژانر را که از ژانرهای همواره محبوب داستان دوستان بوده، به مخاطبان ارائه دهد. جذابیت و هیجان نهفته در این گونه ادبی و رویارویی خلافکاران زیرک و کارآگاهان کارکشته، خواننده را تا پایان با خود همراه می‌کند و کوشش برای یافتن پاسخ پرسش ...
دماغ (گزیده‌ای از بهترین داستان‌های کوتاه روس)
دماغ (گزیده‌ای از بهترین داستان‌های کوتاه روس) بسیاری از بهترین رمان‌ها و داستان‌های کوتاه دنیا به نویسندگان گذشته روسیه تعلق دارند. داستان‌های این مجموعه، گزیده‌ای است از چند کتاب که می‌توان آن‌ها را جزو بهترین داستان‌های کوتاه روس در ادوار مختلف دانست. کنار هم قرار گرفتن آثار این نویسندگان بزرگ، موجب می‌شود تا تنوع نگاه و سبک و نیز نقاط اشتراک پیدا و پنهانی را در آثارشان ...
دوران طلایی دلشکستگی
دوران طلایی دلشکستگی بعد از رفتن او، شهری که در آن زندگی می‌کردیم صاف شد، مثل کف دست. صدا با خود آواز آورده: آواز راننده کامیونی که پنج مایل از شرق راه آمده بود. چیزی نمی‌توانست نوحه او را ببرد. یک راه طولانی فلاکت اینجا و آنجا در حالی که غبار جاده را می‌رفت. او هم به خانه آمده بود به کمد لباسی ...
100 (100 داستان ک...
100 (100 داستان ک... روزی روزگاری، مردی در باغش چندین درخت انار داشت و سال‌ها به هنگام پاییز انارهایش را در سینی‌های نقره‌ای، بیرون باغش می‌گذاشت و بر سینی‌ها علامت‌هایی گذاشته بود که رویشان نوشته بود: یکی بردارید، نوش جانتان. اما مردم می‌گذشتند و هیچ‌کس از میوه‌ها بر نمی‌داشت! مرد فکری کرد و سال بعد هنگام پاییز دیگر انارها را بر سینی‌های نقره نگذاشت، اما ...
مشاهده تمام رمان های جمعی از نویسندگان
مجموعه‌ها