آخرین فعالیت‌ها


  • خاطرات صددرصد واقعی 1 سرخ‌پوست پاره‌وقت
    از خاطرات صددرصد واقعی 1 سرخ‌پوست پاره‌وقت :

    گفت: «وینس لومباردی‌یه حرف جالبی گفته که من خیلی دوست دارم.» گفتم: «برد و بخت مهم نیست. چه‌جور بازی‌کردنت مهمه.» مربی گفت: «نه. من اون یکیو دوست دارم. اینم بهت بگم که منظور لومباردی این نبوده. معلومه که بردن بهتر از باختنه.» دوتایی‌مان خندیدیم. مربی گفت: «آره، از این یکی بیش‌تر خوشم می‌آد که می‌گه: ارزش زندگی هر آدمی ارتباط مستقیم داره با تعهدش برای رسیدن به حد عالی؛ زمینه‌ی ... (...)

  • خاطرات صددرصد واقعی 1 سرخ‌پوست پاره‌وقت
    از خاطرات صددرصد واقعی 1 سرخ‌پوست پاره‌وقت :

    وارد رختکن که شدم داشتم پس می‌افتادم. خوردم به یکی از کمدها. احساس ضعف و سرگیجه می‌کردم. زدم زیر گریه و بعد به‌خاطر اشک‌هایم خجالت کشیدم. اما مربی ما خوب بلد بود چه بگوید. رو کرد به من اما طوری که همه طرف صحبتش باشند. گفت: «خیله خب. وقتی چیزی برای آدم مهم باشه، اشک‌شو در‌می‌آره. ولی باید ازش استفاده کنی. از اشکات استفاده کن. از درد و رنجت استفاده ... (...)

  • خاطرات صددرصد واقعی 1 سرخ‌پوست پاره‌وقت
    از خاطرات صددرصد واقعی 1 سرخ‌پوست پاره‌وقت :

    - ولی ما که دیگه انسان اولیه نیستیم. - چرا، چرا، هستیم. هنوزم آدمای ناسازگار طرد می‌شن. گفتم: «منظورت آدمایی مثل منه؟» گوردی گفت: «و مثل من.» گفتم: «خب، پس ما یه قبیله‌ی دو نفری‌ایم.» یک‌دفعه احساس درونی‌ای بهم گفت گوردی را بغل کنم و یک‌دفعه احساس درونی‌ای به گوردی گفت مانعم بشود. گفت: «احساساتی نشو!» آره، حتی آدم‌های غیر عادی هم از بروز دادن احساسات خودشان می‌ترسند. (...)

  • خاطرات صددرصد واقعی 1 سرخ‌پوست پاره‌وقت
    از خاطرات صددرصد واقعی 1 سرخ‌پوست پاره‌وقت :

    - خب، زندگی مبارزه‌ی دائم بین فرد بودن و عضوی از اجتماع بودنه. (...)

  • خاطرات صددرصد واقعی 1 سرخ‌پوست پاره‌وقت
    از خاطرات صددرصد واقعی 1 سرخ‌پوست پاره‌وقت :

    بچه‌های ریردان به‌قدری دلواپس نمره و ورزش و آینده‌شان بودند که بعضی وقت‌ها رفتارشان شبیه کاسب‌کارهای میانسال تودار است. (...)

  • خاطرات صددرصد واقعی 1 سرخ‌پوست پاره‌وقت
    از خاطرات صددرصد واقعی 1 سرخ‌پوست پاره‌وقت :

    اگر در زندگی‌ات را کمی به روی آدم‌ها باز کنی، چنان مهربان می‌شوند که بیا و ببین. (...)

  • خاطرات صددرصد واقعی 1 سرخ‌پوست پاره‌وقت
    از خاطرات صددرصد واقعی 1 سرخ‌پوست پاره‌وقت :

    گفتم: «چرا نمی‌آی دست از خیال‌بافی ورداری و به جاش برام بگی برنامه‌ی زندگیت چیه. رک و راست.» - دلم می‌خواد برم دانشگاه استنفورد، معماری بخونم. گفتم: «وای، چه عالی! حالا چرا معماری؟» - چون می‌خوام چیزای خوشگل بسازم. می‌خوام تو یاد مردم بمونم. دیگر به خاطر این رویا نمی‌توانستم مسخره‌اش کنم. این رویای من هم بود. بچه‌سرخ‌پوست‌ها قرار نیست از این‌جور رویاها داشته باشند. دخترهای سفیدپوست شهرهای کوچک هم ... (...)

  • خاطرات صددرصد واقعی 1 سرخ‌پوست پاره‌وقت
    از خاطرات صددرصد واقعی 1 سرخ‌پوست پاره‌وقت :

    چه‌طور ممکن بود که یک بچه دامبولیِ سرخ‌پوست یک تکه‌ی کوچولو از قلب پنه‌لوپ را به چنگ بیاورد؟ خب، رمز کار من چه بود؟ من سر و وضعم، حرف زدنم، رویابافی‌ام و طرز راه رفتنم با بقیه فرق داشت. من نو بودم. اگر بخواهید به مساله صرفا از زاویه‌ی زیست‌شناسی نگاه کنید باید بگویم من نمونه‌ی هیجان‌انگیزی بودم که به مجموعه‌ی ژن‌های ریردان اضافه شده بودم. (...)

  • خاطرات صددرصد واقعی 1 سرخ‌پوست پاره‌وقت
    از خاطرات صددرصد واقعی 1 سرخ‌پوست پاره‌وقت :

    من که گمان می‌کنم توی دنیا همه رقم معتاد پیدا می‌شود. ما همه رنج می‌کشیم. و همه دنبال این هستیم که درد و رنج‌مان را از بین ببریم. پنه‌لوپ به درد خودش می‌نازد و بعد آن درد را بالا می‌آورد و سیفون را می‌کشد تا از شرش خلاص شود. پدرم درد خودش را با الکل از بین می‌برد. بنابراین به پنه‌لوپ همان حرفی را می‌گویم که به بابام می‌گویم، هروقت ... (...)

  • خاطرات صددرصد واقعی 1 سرخ‌پوست پاره‌وقت
    از خاطرات صددرصد واقعی 1 سرخ‌پوست پاره‌وقت :

    معلم تاریخ ما، آقای شِریدَن به خیال خودش داشت به ما چیزهایی راجع به جنگ داخلی درس می‌داد. اما درس دادنش آن‌قدر یک‌نواخت و کسل‌کننده بود که فقط بهمان یاد می‌داد چه‌طور با چشم باز بخوابیم. (...)

  • خاطرات صددرصد واقعی 1 سرخ‌پوست پاره‌وقت
    از خاطرات صددرصد واقعی 1 سرخ‌پوست پاره‌وقت :

    نه فقط بهم چیز یاد داد و وادارم کرد به کار و تلاش بلکه حالی‌ام کرد سخت کار کردن - تمام کردن و کامل کردن و به نتیجه رساندن یک تکلیف- لذت‌بخش است. (...)

  • خاطرات صددرصد واقعی 1 سرخ‌پوست پاره‌وقت
    از خاطرات صددرصد واقعی 1 سرخ‌پوست پاره‌وقت :

    گفت: «فکر نکنم آدم لازم باشه تموم زندگیش حالی به حالی باشه. اما لازمه برخوردت با کتاب -با زندگی- طوری باشه که در هر لحظه مجازا حال کنی.» (...)

  • خاطرات صددرصد واقعی 1 سرخ‌پوست پاره‌وقت
    از خاطرات صددرصد واقعی 1 سرخ‌پوست پاره‌وقت :

    - خب، پس هر کدوم از این کتابا یه رازه. هر کتاب یه رازه و اگه هر کتابیو که تا حالا نوشته شده بخونی به این می‌مونه که یه راز عظیمو خونده باشی. جدا از این‌که چه‌قدر یاد بگیری، دائم یاد می‌گیری باز چه‌قدر چیزای دیگه‌ای هست که باید یاد بگیری. (...)

  • خاطرات صددرصد واقعی 1 سرخ‌پوست پاره‌وقت
    از خاطرات صددرصد واقعی 1 سرخ‌پوست پاره‌وقت :

    جهان، حتی کوچک‌ترین اجزائش، پره از چیزایی که من و تو نمی‌دونیم. (...)

  • خاطرات صددرصد واقعی 1 سرخ‌پوست پاره‌وقت
    از خاطرات صددرصد واقعی 1 سرخ‌پوست پاره‌وقت :

    - پس تو همون قدر کارکاتوراتو جدی می‌گیری که کتابارو؟ گفنم: «آره، درسته. بگی نگی احساساتیه، نه؟» گوردی گفت: «نه، اصلا. اگه کارت خوب باشه و اگه عاشقش باشی و این کارا کمک کنه تو رودخونه‌ی جهان گشت و گذار کنی، نمی‌شه گفت کارت اشتباهه.» (...)

  • ازبه
    ستاره داد
  • دیوانه‌وار
    ستاره داد
  • من او
    ستاره داد
  • مدیر مدرسه
    ستاره داد
  • کافه پیانو
    ستاره داد
  • بیوتن
    ستاره داد