ما برای چیزهایی که به سرمان نخواهد آمد بر خود میلرزیم و پیوسته بر همه چیزهایی که از دست ندادهایم اشک میریزیم. رنجهای ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته
بریدههایی از رمان رنجهای ورتر جوان
نوشته یوهان ولفگانگ فون گوته
تنها عشق است که در جهان وجود آدمی را ضروری میکند. رنجهای ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته
درشگفتم در این راهی که در پیش گرفتم هر تک گامم چقدر آگاهانه بوده است. من این گرفتاری را به روشنی دیدم و با این حال چون کودکی به دام آن پا نهادم. حتی امروز هم آن روشنی دید را دارم و با این حال هیچ نما و نمودی از اصلاح در کارم نیست. رنجهای ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته
آیا به راستی ضرورت حکم میکند که مایه شادمانی آدمی همزمان سرچشمه رنج و بدبختی او نیز باشد. رنجهای ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته
طبیعت نمایشش همیشه تازگی دارد،چرا که همیشه تماشاگرانی تازه میآفریند. زندگی زیباترین ساخته اوست و مرگ شگرد او در راه برخورداری از زندگی بیشتر. رنجهای ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته
اساسا آدم هایی خوشبخت ترند که کودک وار فارغ از غم فردا زندگی میکنند. رنجهای ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته
سرنوشت امثال ما این است که کج بفهمندمان. رنجهای ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته