خوندن هر کتاب جدید مثل این می‌مونه که یه راز عظیمو خونده باشی

- خاطرات صددرصد واقعی یک سرخ‌پوست پاره‌وقت
- شرمن الکسی
omid9585

جان اسمیت که تازه دانشگاه هنر را تمام کرده است، برای گذراندن تعطیلات به خانه‏ ی برادر بزرگ‏ترش می‌رود. روزی در جنگل نزدیک خانه‏ ی برادرش با مردی اسرار آمیز برخورد می‌کند و از آن زمان اتفاقات بسیار عجیبی برایش می‌افتد.


09158543260

او از طریق رابطه جنسی حکومت می‌کرد، رقبا و دشمنانش را تحقیر می‌کرد، افراد را به انقیاد خودش در می‌آورد و اعمال مجازات می‌کرد. "


09158543260

دخترها هر بار که بین خودمان در باره قذافی حرف می‌زدیم هیچ‌وقت اسم یا عنوانش را بر زبان نمی‌آوردیم. فقط کفایت می‌کرد بگوییم "او". او مرکز ثقل زندگی‌هایمان بود. وقتی می‌گفتیم "او" هیچ‌کس قاطی نمی‌کرد یا نمی‌پرسید "منظورت کیست؟"


AmirHossein1

وقتی سر قدرت دعوا دارند، با همچیز مردم بازی میکنند، ساده نباش.


AmirHossein1

ملال. هایی وجود دارند که همه‌چیز در برابرشان رنگ می‌بازند، تا آنجا که آدم نه به محیط کثیف و نامطبوعی که در آن قرار گرفته اهمیتی می‌دهد، نه به اجبارهایی که او را در هم می‌شکند و نه به غذاهای نفرت‌انگیز و بی‌رمقی که به خوردش می‌دهند. نازک نارنجی‌ترین افراد، آقایانی توی پرقو بزرگ شده، پس از یک روز بیگاری دادن و عرق ریختن، لقمه نان سیاه و سوپ آبکی‌ای را که سوسک‌ها در آن شناورند بدون هیچ شکوه و شکایتی می‌خورد.


بازم نشون بده