قدم اول را که گذاشتم فهمیدم میلوش راست می‌گفته. می‌شود روی این دیوار راه رفت. با قدم‌های ثابت و محکم. چرا پاهایم نمی‌لرزند. به حرف میلوش اطمینان کرده‌ام یا به پاهای خودم که این‌طور با اراده قدم بر دیوار می‌گذارم. شروع می‌کنم. گویی سال‌هاست می‌دانم که این کار شدنی است.
جلوتر همه‌جا را مه گرفته است. زن با موهای همیشه پریشانش در سفیدی مات گم شد. به کف دستم نگاه می‌کنم. همان جایی که آنور روزی طرح اساطیری و پرانحنای موربی کشید. به رنگ بنفش. چشمانم بسته بود اما رفت و برگشت نوک قلم بر نرمی کف دستم خوب یادم مانده. او دستم را مشت کرد و گفت مرا پیدا کن.
۲ نفر این نقل‌قول را دوست داشتند
Leili Nour Shams
‫۱۱ سال و ۵ ماه قبل، دو شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۱۲:۲۹
کریشنامورتی
‫۱۱ سال و ۵ ماه قبل، سه شنبه ۱ مرداد ۱۳۹۲، ساعت ۰۰:۵۳