اگر برای هر مسئله پیش پاافتادهای آنها را اخراج و اعدام نمیکردیم، کل مملکت تعطیل میشد و روستاییها میگرفتند توی کارخانهها میخوابیدند تا اینکه توی دودکشها علف سبز میشد و همهچیز به وضع سابق برمیگشت. سال پیش، یک هیئت از زنان از منچستر انگلستان به اینجا آمدند. همه چیز را به این زنها نشان دادند و بعد آنها مقالههای تند و تیزی نوشتند کهه کارگرهای نساجی منچستر هرگز چنین رفتاری را تحمل نمیکنند. جایی خواندم که صنعت نساجی در منچستر دویست سال قدمت دارد. این را هم خواندم که دویست سال پیش که این صنعت تازه تاسیس شدهبود، با کارگرهای این کارخانهها چطور رفتار میشد. همشهری روباشف، تو هم الان از همان استدلالهای آن هیئت زنان منچستر استفاده کردی. البته تو بیشتر از آن زنها در جریان امور هستی. برای همین جای تعجب است که از همان استدلالها استفاده میکنی. ولی، از طرفی، یک وجه مشترک با آنها داری: تو هم بچه که بودی، ساعت داشتی. .