تالیران وقتی بالای سیاستگاه رسید صلیب را که از طرف کشیش به او عرضه می‌شد ، بوسید و فورا زانوها را بر کف سیاستگاه و سر را روی کنده نهاد. همان وقت تبر جلاد روی گردن تالیران فرود آمد و ضربت تبر تخته‌های سیاستگاه را لرزانید.
یک مرتبه فریادی مخوف از مردم برخاست ، زیرا دیدند که با این که تبر فرود آمد سر از پیکر جدا نگردید.
جلاد برای دومین مرتبه تبر را بلند کرد و فرود آورد و تخته‌های سیاستگاه لرزید ، ولی باز سر از بدن جدا نگردید و محکوم زنده بود.
لووین یی که آن منظره را می‌نگریست از فرط خوف موهای تنش مانند سوزن شد.
وقتی سومین ضربت تبر روی سر محکوم بدبخت فرود آمد بدون این که سر از پیکر جدا شود ، فریاد مردم وحشت زده بلند گردید. عده ای نتوانستند توقف نمایند و عقب نشستند. لووین یی از فرط خوف بر خود می‌لرزید و دفعه چهارم تبر جلاد به هوا رفت و فرود آمد و محکوم بانگ زد: یا حضرت مریم!
ولی باز سر از بدن جدا نشد ، زیرا جلاد ناشی نمی‌توانست تبر را طوری فرود بیاورد که با یک ضربت گوشت و استخوان قطع و سر از بدن جدا گردد.
آن گاه ضربت پنجم و بعد ضربت ششم… و هفتم… و هشتم… و دهم و پانزدهم و بیستم ، و بیست و پنجم فرود آمد. در ضربت بیست و نهم در سراسر میدان اعدام یک نفر تماشاچی جز لووین یی پای سیاستگاه وجود نداشت و در ضربت سی ام حتی کشیش‌ها و قراولان مسلح هم رفتند و فقط جلاد باقی ماند و محکوم.
ما نمی‌توانیم بگوییم محکوم در آن موقع چه حال داشت و جلاد چگونه سراپا خون آلود شده ، عرق می‌ریخت و مانند دیوانه‌ها به جان تالیران افتاده بود.
بالاخره در ضربت سی و دوم سر تالیران از بدن جدا شد و روی تخته‌های سیاستگاه غلطید.