صحرای خاک رس؛ در اینجا، اگر تنها اندک آبی جریان داشت، هر چیزی میتوانست زندگی کند. تا باران میآید، همه چیز سبز میشود؛ با اینکه زمین بسیار خشک گویی عادت به لبخند زدن را از سر به در کرده است، گیاه در اینجا نرمتر و عطرآگینتر از دیگر جاها به نظر میآید. و بیش از پیش برای گل دادن و عطر پراکندن شتاب میورزد چه از آن بیم دارد که پیش از دانه دادن، خورشید پژمرده اش سازد؛ عشقهایش شتابزده است. خورشید باز میگردد؛ زمین ترک بر میدارد، از هم میپاشد، و میگذارد که آب از هر سویش بیرون بتراود؛ زمین به نحوی نابهنجار شکاف برداشته است؛ هنگام بارانهای سخت، همهٔ آبها به مسیل میگریزند؛ زمین تحقیر شده و ناتوان از حفظ آب؛ زمینی که نومیدانه عطشناک است.