همه- جز قماربازها- می‌دانند که از قمار پول در نمی‌آید. پدر همیشه عقیده داشت خیلی به بُرد نزدیک می‌شود، اما به خاطر یک اتفاق پیش بینی نشده - مثلاً بُردن یک نفر دیگر- می‌بازد.