خوشبختی خودش تصمیم میگیرد کلارا و تو آن را مانند هدیه ای ارزشمند از طرف زندگی دریافت میکنی.
تو باید بذر آن را بپاشی و باعث رویشاش شوی. زمانی که دانهاش را یافتی ، باید آبیاریاش کنی و مراقبش باشی.
بعد بزرگ میشود و جایی را از آنِ خویش میکند و تو فقط باید به نظاره زیباییاش بنشینی. دوشنبههایی که تو را میدیدم لئا ویازمسکی
zahralabbafan
۵۴۱ نقل قول
از ۱۴۱ رمان و ۹۵ نویسنده
لذت در کشف حقایق نیست، بلکه لذت در مطالعه آن میباشد!
ترجمه محدعلی شیرازی
ص۸۱ آناکارنینا لئو تولستوی
گاهی وقتها سکوت، کشندهتر از بدتیرین مصیبتها میشود. 3 دختر حوا الیف شافاک
بین کسی که نمیترسد و کسی که در عین ترسیدن کاری را انجام میدهد تفاوت زیادی وجود دارد. ناهمتا (کتاب اول) ورونیکا راث
بهانهها همیشه دستاویزی هستند که هر عمل اشتباهی را میتوان با آن توجیه کرد پس نباید روی آنها حساب باز کنیم و بر اساس آنها تصمیم بگیریم. ناهمتا (کتاب اول) ورونیکا راث
وزن وجود یک پدر را نمیدانی، مگر اینکه برداشته شود. زمین بر پشت لاکپشتها جان گرین
می توانم همه چیزهایی که در مورد زندگی آموخته ام را در سه کلمه جمع بندی کنم:
ادامه پیدا میکند.
رابرت فراست زمین بر پشت لاکپشتها جان گرین
آدم که جوان است جاهل است، نادان است. آدم نادان هم شجاع است، شجاعت یا از نادانی محض است یا از دانایی محض. خاطرات شازده حمام جلد 1 و 2 محمدحسین پاپلی یزدی
مشکل شما مردم این است که به اندازه ی کافی نمیخندید. قصر آبی لوسی ماد مونتگمری
اگر بتوانی با یک نفر نیمی از یک ساعت را ساکت بنشینی و کاملاً احساس راحتی کنی، میتوانی با آن فرد دوست شوی، در غیر این صورت هرگز دوستان هم نخواهید شد و نیازی نیست برای این کار وقتت را تلف کنی. قصر آبی لوسی ماد مونتگمری
چیدن گلهای وحشی کاری بی حاصل است. آنها نصف جادویشان را تا از ساقه جدا شوند از دست میدهند. راه لذت بردن از گلهای وحشی این است که محل تجمع دوردست آنها را بیابیم و عاشقانه بهشان خیره شویم و هنگامی که ترکشان میکنیم، گهگاهی برگردیم و نگاهی به پشت سرمان بیندازیم و فقط خاطره ی وسوسه انگیز عطر و زیبایی آنها را با خود ببریم. قصر آبی لوسی ماد مونتگمری
وقتی مخالفت کردن را شروع میکنی، ادامه دادنش دیگر سخت نیست. فقط اولین قدم است که واقعا سخت است. قصر آبی لوسی ماد مونتگمری
تقریبا همه چیزهای شر در دنیا ریشه در این واقعیت دارند که کسی از چیزی ترسیده است. ترس مثل ماری خزنده است که دور آدم حلقه میزد. زندگی با ترس وحشتناک است و ترس از هر چیزی پست کنندهتر است. قصر آبی لوسی ماد مونتگمری
لحظه ای که یک زن متوجه میشود هیچ بهانه ای برای زندگی کردن ندارد - نه عشق، نه وظیفه، نه هدف و نه امید- تلخیِ مرگ را حس میکند. قصر آبی لوسی ماد مونتگمری
در مورد حرف مفت مردم… بهترین کار نشنیده گرفتنشان است! خانواده پاسکوال دوآرته کامیلو خوسه سلا
در هر مملکتی که حاکمی مستبد حکومت کند، هر نویسنده ای به خاطر ابراز عقیده ی مخالف به مخاطره میافتد. سانست پارک پل استر
انسان نمیتواند بدون انسانهای دیگر زندگی کند. انسان نیاز به انسانهای دیگر دارد، آن هم نه فقط انسانهای کوچک،، بلکه انسانهای بزرگ. سانست پارک پل استر
غیبت به هنگامی که حضورت لازم است گناهی نابخشودنی محسوب میشود. سانست پارک پل استر
وقتی سکوت میکنم یعنی موافقم؟ نه، نیستم. من وقتی موافق باشم سکوت نمیکنم، میخندم. دهانم را باز میکننم و میگویم بله، موافقم. اما سکوت، میدانم که نمیکنم. پاییز فصل آخر سال است نسیم مرعشی
این قانون طبیعته که هیچ مادر و پدری نباید مجبور بشه بچه خودش رو به خاک بسپاره و یک نفر باید پیدا بشه که اجرای این قانون رو الزامی کنه در جستجوی آلاسکا جان گرین
خلاقیت و اکتشاف نیز جر با رنج به دست نمیآید. وقتی نیچه گریست (رمانی درباره وسواس) اروین یالوم
نظم ریاضیات به این خاطر زیباست که تاثیری بر دنیای واقعی ندارد. آدمها صرف دانستن اعداد اول نه زندگی شان بهتر میشود و نه پولدار میشوند. البته خیلی از کشفیات ریاضی هستند که علی رغم پیچیدگی ظاهری شان کاربردهای علمی دارند. تحقیق بر روی بیضیها باعث شد اندازه گیری مدار حرکت سیارات ممکن شود و انیشتین از هندسه ی غیراقلیدسی استفاده کرد تا شکل جهان را توصیف کند. یک نمونه ی تاسف بار استفاده از اعداد هم این که در طی جنگها از اعداد اول برای رمز استفاده میشد. اما این موارد هدف ریاضیات نیستند. تنها هدف ریاضیات کشف حقیقت است. خدمتکار و پروفسور یوکو اوگاوا
نور دیده کجایی؟ از کجا باور کنم تویی تا سلامت کنم. همه جا را گشتم. سراغ تو را از مردهها و زندهها گرفتم. از رود کارون و خاک زمین و برگهای درخت و گل سرخ و شقایق پرسیدیم. همه ی گلهای باغ از تو خاطره داشتند و همه تو را صدا میزدند حتی مترسک باغ حیاط که لباسهای تو را میپوشید از فراق تو مُرد. به خدا میسپارمت تا همیشه زنده باشی. من زندهام (خاطرات دوران اسارت) معصومه آباد
دین چیزی نیست جر راهی برای تکامل انسان. من زندهام (خاطرات دوران اسارت) معصومه آباد
نیایش همیشه زیباست.
به هر شکل و به هر زبان که باشد زیباترین جلوه ی ارتباط انسان با خداوند است. من زندهام (خاطرات دوران اسارت) معصومه آباد
وقتی آدم به اندازه ی کافی از زندگی اش فاصله میگیرد تازه متوجه میشود چه چیزهایی دارد پرنده من فریبا وفی
راه رفتن خوب است. همیشه خوب بوده است. همیشه به درد میخورد. وقتی که فقیری و کرایهٔ تاکسی گران تمام میشود. وقتی که ثروتمندی و چربیهای بدنت با راه رفتن آب میشود. اگر بخواهی فکر کنی میتوانی راه بروی. اگر بخواهی از فکر خالی بشوی باز هم باید راه بروی. برای احساس کردن زندگی در شلوغی خیابانها باید راه بروی و برای از یاد بردن آزار و بی مهری مردم باز هم باید راه بروی. وقتی جوانی. وقتی پیری. وقتی هنوز بچه ای. هر توقف یعنی یک چیز خوشمزه. و برای توقف بعدی باید راه رفت پرنده من فریبا وفی
حافظه ی آدم در ندارد که آدمها برای رفت و آمدشان اجازه بگیرند،در زندگی هرکس چند نفری هستند که برای رد شدن از مرز ذهن ویزا لازم ندارند،و خواسته و نخواسته همه جا با او هستند. لابد تا پای گور هم بعد از پایان فریبا وفی
شاید فکر کرده ام که گفتن فایده ندارد. آدمها که فقط با توضیح دادن برای هم قابل قبول نمیشوند. بعد از پایان فریبا وفی
آدمها گاهی بدترین ایرادها را از خودشان میگیرند ولی تحمل شنیدن نصف آن را از زبان دیگران ندارند. بعد از پایان فریبا وفی
اما جذابیت سفر اتفاقاً گاهی به این است که چیزی را پیدا کنی که اصلاً انتظارش را نداری. آن موقع ارزش داشته هایت را بیشتر میفهمی. سباستین منصور ضابطیان
جوانهای ایرانی یا اهل سفر نیستند یا اگر هم باشند، گرفتن ویزای اروپا برای شان مشکل است و از آن گذشته، حس ماجراجویی و کشف جاهای ناآشنا در آنها کمتر است. به این مسئله باید مسائل اقتصادی را از یک طرف و تلقی ما از مسائل اقتصادی را هم از طرف دیگر اضافه کرد. درست است که وضعیت بد اقتصادی باعث میشود پولی برای سفر باقی نماند، اما فراموش نکنیم که ما بیش از جوانان دیگر نقاط دنیا درگیر تجملات هستیم. برای یک جوان استرالیایی یا ژاپنی یا انگلیسی، رفتن به سفر مهمتر از داشتن موبایل است. اغلب جوانهای ما یک میلیون تومان پول موبایل میدهند و فقط گوشیهای شان میتواند همه زندگی یک جوان اروپایی را بخرد و آزاد کند، اما پای شان را از شهرشان بیرون نگذاشتند. آنها ترجیح میدهند به جای کشف سرزمینهای دیگر، برای دوستانشان SMSهای بی مزه بفرستند. مارک و پلو (سفرنامههای منصور ضابطیان) منصور ضابطیان
دردناک است که آدم از دزدیدن شدن دارایی اش خوشحال شود، اما یک لحظه میگویم اگر اینها همچنان پیش ما بود، آیا تا این حد مراقبش بودیم و آیا مردم جهان میتوانستند از این گنجینه استفاده کنند؟ مارک و پلو (سفرنامههای منصور ضابطیان) منصور ضابطیان
کتاب خواندن در پاریس حسابی حرص آدم را در میآورد. هر کس را میبینی، یک کتاب در دست دارد و تند تند مشغول مطالعه است. سن و سال هم نمیشناسد، سیاه و سفید و مرد و زن و بچه هم نمیشناسد. انگار همه در یک ماراتن عجیب گرفتار شده اند و زمان در حال گذر است. واگنهای مترو گاهی واقعا آدم را یاد قرائت خانه میاندازند، مخصوصا اینکه ناگهان در یک مقطع خاص کتابی گل میکند و همه مشغول خواندن آن میشوند. آنهایی هم که اهل کتاب نیستند حتماً مجله یا روزنامه ای پر شال شان دارند که وقت شان به بیهودگی نگذرد و اگر حتی این را هم نداشته باشند، میتوانند از چندین عنوان مجله و روزنامه ای که به لطف آگهیهای فراوان شان به طور رایگان در مترو توزیع میشوند، استفاده کنند. فضای پاریس هیچ بهانه ای برای مطالعه نکردن باقی نمیگذارد. شاید برای همین است که پاریسیها معنای انتظار را چندان نمیفهمند، آنها لحظههای انتظار را با کلمهها پر میکنند مارک و پلو (سفرنامههای منصور ضابطیان) منصور ضابطیان
در نگاه تربیت شده ی ما ایرانیان همیشه سفر به خارج (فرقی نمیکند به کجا) یک کار غیرضروری، تجملاتی و از سرسیری بود و هیچ کس سعی نکرده بود ضرورت دیدن جهان و آشنایی با دیگر سرزمینها و ملل را برای مان تشریج کند. مارک و پلو (سفرنامههای منصور ضابطیان) منصور ضابطیان
تعداد زیادی از عناوین مطبوعات در اسپانیا به مد اختصاص دارد. یک دلمشغولی جهانی برای سرگرم کردن آدمها و غافل نگه داشتن شان از آنچه در اطراف میگذرد. مارک و پلو (سفرنامههای منصور ضابطیان) منصور ضابطیان
آن چه ما در ایران به نام پیتزا میخوریم، غذایی است بسیار خوشمزه که هیچ ربطی به ایتالیا ندارد. مطمئن باشید اگر یک ایتالیایی به ایران بیاید و به او پیتزا بدهید، از شما خواهد پرسید: «چه غذای خوشمزه ای، اسم این غذا چیه؟« مارک و پلو (سفرنامههای منصور ضابطیان) منصور ضابطیان
چیزی که از دست رفته، برای همیشه رفته و دیگر برنمیگردد. وقتی زمین چیزی را میبلعد، برای همیشه این کار را میکند و ما با احساس فقدان، گیج و منگ باقی میمانیم. اینها رنجهای ما هستند. ماه که پایین میآید نادیا هاشمی
بیکاری باعث فکر کردن میشود و فکر کردن ممکن است خطرناک باشد؛ هرکه تنها زندگی کرده باشد این را به راحتی درک میکند. دیوانگی در بروکلین پل استر
آدم نباید بگذارد کس دیگری به جای خودش تصمیم بگیرد، ولو اینکه به او اعتماد داشته باشد و باور کند که او بهتر مید اند. دیوانگی در بروکلین پل استر
وقتی مردی تصور میکند که با مرگ فاصله ای ندارد، با هر که مایل به شنیدن باشد، صحبت میکند. دیوانگی در بروکلین پل استر
لحظههای آخر سفر همیشه غم انگیز است، مگر آنکه خانه ات را دوست داشته باشی. سباستین منصور ضابطیان
زنانگی در همه جای دنیا نشانههای مشترکی دارد. یک سرش میل به زیبایی و جوان بودن است و سر دیگرش مهر مادری. سباستین منصور ضابطیان
مثل همه بچههای دیگر جهان است؛ بی بغض و آرام. در دنیای که شبیه دنیای همه ی بچه هاست و آدم را مثل همیشه به فکر میبرد که این دنیای مشترک، از کجای زندگی آدم ها، جدا میشود که دیگر تاب تحمل هم را نداریم. بچههای کوبایی و آمریکایی، بچههای آذری و ارمنی، بچههای سوری و بچههای دنیا آمده در خراب خانه ی داعش… همه شهروندان یک جهان اند که ناگهان بزرگ میشوند، میپاشند از هم و پرتاب میشوند به دنیایهایی که آدم هایش تاب تحمل هم وطن هایشان را هم ندارند، چه برسد به اینکه شهروندان دیگر دنیاها را تحمل کنند. سباستین منصور ضابطیان
جای زخم مهاجرت هیچ وقت خوب نمیشود. چه روی بدن آنی که میرود و چه روی بدن آنهایی که کسی ترک شان میکند. سباستین منصور ضابطیان
شاید پذیرش منطقی و درست حقیقت اولین قدم در لذت بردن از شرایط موجود باشد. سباستین منصور ضابطیان
سینما شبیه سینماهای قدیمی خودمان است. با سقفهای بلند و حس و حالی که آدم را برای تماشای فیلم آماده میکند. نمیدانم چه خاصیتی در این سینماهاست که د رهمان سالن انتظار آدم در خلسه ای فرو میرود و احساس میکند رویاپردازی از همین جا شروع شده است. این احساس را این سینماهای جدید و شیک و چند منظوره که بوی پاپ کور شان همه جا را پر کرده به آدم نمیدهند. چای نعنا (سفرنامه و عکسهای مراکش) منصور ضابطیان
زخم عشقهای شکست خورده اگر چه خوب میشود اما جایش در گوشه ای از قلب باقی میماند. چای نعنا (سفرنامه و عکسهای مراکش) منصور ضابطیان
خیلی وقتها خوش بینی بهتربن راه عبور از مسیر اعصاب خردی هاست. چای نعنا (سفرنامه و عکسهای مراکش) منصور ضابطیان
این خاصیت سفر است که در تنهایی یکباره به بهانه ای یاد آدم هایی میافتی که شاید هیچ وقت در خانه از ذهنت عبور نکنند. چای نعنا (سفرنامه و عکسهای مراکش) منصور ضابطیان
در دنیا فقط احمقها هستند که حرفشان را عوض نمیکنند. چای نعنا (سفرنامه و عکسهای مراکش) منصور ضابطیان
بیشتر چیزایی که حقیقت دارن گول زننده به نظر میرسن. هیولایی صدا میزند پاتریک نس
تمام چیزهای سبز دنیا شگفت انگیزن، مگه نه؟ ما سخت کار میکنیم تا از اونا خلاص بشیم در حالی که بعضی وقتا اونا دقیقاً چیزی هستن که نجاتمون میدن. هیولایی صدا میزند پاتریک نس
سوال کردن همیشه آسانتر از پاسخ دادن است.
ترجمه عباس مخبر راز فال ورق یوستین گردر
بچهها در یاد گرفتن شرارت از بزرگسالان، بسیار باهوش ترند.
ترجمه عباس مخبر راز فال ورق یوستین گردر
خبرها هیچ گاه عمر زیادی ندارند. خبر به مدت یک روز توجه آدم را جذب میکند و سپس فراموش میشود.
ترجمه عباس مخبر راز فال ورق یوستین گردر
نشسته بودم و فکر میکردم چقدر غم انگیز است که مردم طوری بار میآیند که به چیزی شگفت انگیز چون زندگی عادت میکنند. یک روز ناگهان، این واقعیت را که وجود داریم بدیهی فرض میکنیم و از آن به بعد، بله، از آن به بعد دیگر تا نزدیکیهای وقتی که میخواهیم دوباره دنیا را ترک کنیم، در این باره فکر نمیکنیم.
ترجمه عباس مخبر راز فال ورق یوستین گردر
زمان که میگذرد خاطرات شناور میشوند و از کسی که روزگاری آنها را خلق کرده است بیشتر و بیشتر فاصله میگیرند تردید نیز همیشه دزدانه به ذهن راه مییابد.
ترجمه عباس مخبر راز فال ورق یوستین گردر
زمان نمیتواندبه همان آسانی که خاطرات قدیم را بی رنگ میکند عشق را بی رنگ کند.
ترجمه عباس مخبر راز فال ورق یوستین گردر
آدم هیچ چیز را نمیتواند به زور به دست بیاورد، از همه کمتر چیزی مثل عشق را. این سوی رودخانه ادر یودیت هرمان
ندانستن معمولاً گامی است در جهت نوآوری دنیای سوفی (تاریخ فلسفه) یاستین گاردر
رختخواب بهترین دوست ماست. او فکر کرد، فقط رختخواب، رختخواب عالیترین چیز است. فقط رختخواب هست که مزه تلخ شکست را از بین میبرد. پیرمرد و دریا ارنست همینگوی
هنر برای آن است تا واقعیتهای زندگی نابودمان نکنند.
نیچه سهره طلایی 1 دانا تارت
آدمها همه میمیرند. اما این که ما چه طور چیزها را از دست میدهیم، واقعاً غم انگیز و الکی است. سهره طلایی 1 دانا تارت
وقتی غمگین هستیم، پناه بردن به چیزهای آشنا برای ما آرامش بخش است، به چیزهایی که تغییر نمیکنند. سهره طلایی 1 دانا تارت
ما چنان عادت کرده ایم که با چهره ای مبدل با دیگران برخورد کنیم که در نهایت با خودمان هم با چهره ای مبدل برخورد میکنیم.
فرانسوا دولا روشفوکو سهره طلایی 1 دانا تارت
تجربه بهترین معلم است. سهره طلایی 1 دانا تارت
برای شناخت دنیا گاهی فقط باید روی چیزهای ریز و جزئی تمرکز کرد، با دقت به چیز کوچکی که در دسترس است نگاه کرد و آن را به کل عمومیت داد. سهره طلایی 1 دانا تارت
هیچ چیز موجودات را بیشتر از این نمیترساند که از چیزی شناخت نداشته باشند و مجبور باشندآن را به قوه ی تخیل شان بسپارند. مادربزرگ سلام میرساند و میگوید متأسف است فردریک بکمن
بزرگترین نیروی مررگ در این نیست که جان کسی را میستاند، بلکه در این است که میتواند بازماندگان را به نقطه ای برساند که دیگر نخواهند به زندگی ادامه دهند. مادربزرگ سلام میرساند و میگوید متأسف است فردریک بکمن
آدم میخواهد دوستش داشتنه باشند، اگر نشد، مورد ستایش قرار بگیرد، اگر نشد، از او بترسند، اگر نشد، از او متنفر باشند و او را تحقیر کنند. روح از خالی بودن گریزان است و میخواهد به هر قیمت که شده، با دیگران ارتباط برقرار کند. مادربزرگ سلام میرساند و میگوید متأسف است فردریک بکمن
«همه دنیامه.»
«هیچ وقت دیگه همچین چیزی رو در مورد هیچ کی نگو. حتا در مورد من». این مامانم بود. مزایای منزوی بودن استیون چباسکی
«ازت متنفرم»
این جمله رو خواهرم یه جور دیگه به بابا گفته بود. در مورد من با منظور گفت. واقعا داشت.
«دوست دارم» تنها چیزی بود که در جوابش گفتم مزایای منزوی بودن استیون چباسکی
قکر میکنم بده که یه پسری به دختری نگاه کنه و فکر کنه که اون جوری که دختره رو میبینه بهتر از چیزیه که خود دختره واقعا هست. مزایای منزوی بودن استیون چباسکی
به گمونم ما بنا به دلایل زیادی چیزی هستیم که هستیم و شاید هیچ وقت بیشتر اونا رو ندونیم، ولی حتا اگه ما قدرت انتخاب اینو نداشته باشیم که از کجا اومدیم، باز میتونیم انتخاب کنیم که به کجا بریم. میتونیم باز کارهایی بکنیم و حتا سعی کنیم احساسی خوبی به شون داشته باشیم. مزایای منزوی بودن استیون چباسکی
من خیلی زیاد مامانم رو دوست دارم. برام مهم نیست اگه گفتنش مسخره به نظر بیاد. فکر میکنم روز تولد بعدی ام برم براش یه کادو بخرم. فکر میکنم باید این یک رسم شه. آدم از همه کادو میگیره و یه کادو هم برای مامان میخره چون همیشه کنارش هست. فکر میکنم قشنگ میشه. مزایای منزوی بودن استیون چباسکی
هیچ چیز غیرممکن نیست اما برای موفقیت در راه ایجاد تغییر، آدم باید به روشهای پیشنهادی دیگران هم فکر کند. پیرزنی که تمام قوانین را زیر پا گذاشت کترینا اینگلمن سوندبرگ
مردهایی که مرخصی پدری شان تمام میشود اصلاً خوش ندارند سرکار که بر میگردند با این سوال بهشان خوشامد بگویند: «تعطیلات خوش گذشت؟» تمام آنچه پسر کوچولویم باید درباره دنیا بداند فردریک بکمن
می دانم حدود یک سال دیگر حرف زدن یاد میگیری و به زودی به مرحله ای میرسی که هر چی بگویم سوال میکنی «چرا؟». میتوانم بهت بگویم که 95 درصد جوابها این خواهد بود: «چون آدمها کلاً ابلهند.» تمام آنچه پسر کوچولویم باید درباره دنیا بداند فردریک بکمن
مرد دنبال زن است. زن دنبال کفش است. کفش به دنبال کفش میآید. مرد انبار را مرتب و خالی میکند. کفشها توی انبار جا خوش میکنند. مرد کمد را خالی میکند. کفشها توی کمد جا خوش میکنند. زن میرود به اتاق مهمان و بیرون که میآید اتاق شده کمد لباس. زن و مرد بچه دار میشوند. زن دنبال کفش بچه است. مرد دنبال ماشین استیشن است. زن میرود فروشگاه. صدای مرد در میآید. زن تا کفش هاش کهنه را نینداخته دور دیگر حق ندارد کفش نو بخرد.
زن کفشهای مرد را پرت میکتد تو آشغال. تمام آنچه پسر کوچولویم باید درباره دنیا بداند فردریک بکمن
بعضی وقتها ازم میپرسند تا قبل از اینکه با مادرت آشنا شوم چطوری زندگی میکردم. و همیشه جواب میدهم: زندگی نمیکردم تمام آنچه پسر کوچولویم باید درباره دنیا بداند فردریک بکمن
انسان هرگاه رازی در قلب نهفته داشته باشد که مجبور به کتمان دائم آن است، به فساد کشانده میشود. آدلف بنژامن کنستان
وقتی زوایای پنهان روابطی صمیمانه را بر شخص سومی افشا میکنیم، گام بلندی بر میداریم، گامی غیرقابل برگشت، زمانی که روشنایی روز وارد این حریم میشود، آنچه را ظلمت شب در سایه هایش در پرده داشت، ویران میکند، همانگونه که اجساد تا وقتی در درون قبر قرار دارند اکثراً قواره ظاهریشان را حفظ میکند، همین که هوای خارج به آنها میخورد، غبار میشوند. آدلف بنژامن کنستان
چقدر هنگامی که بی طرف هستیم، عادل میشویم!
هر که هستید هرگز منافع قلبی خود را به دیگری نسپارید؛ فقط قلب انسان است که میتواند مدافع خوبی برای خود باشد:
فقط دل انسان است که میتواند وکیل مدافع خود باشد: فقط دل میتواند در ژرفای زخم خود نفوذ کند؛ ورنه هر واسطه ای داور میگردد؛ تجزیه و تحلیل میکند، مصالحه میکند، بی تفاوتی را درک میکند، آن را ممکن میشناسد، آن را گریز ناپذیر مینامد، و در نهایت حیرت میبینیم این بی تفاوتی برایش موجه و قابل بخشش میگردد. آدلف بنژامن کنستان
چقدر هنگامی که بی طرف هستیم، عادل میشویم! آدلف بنژامن کنستان
ما انسانها موجودات بی ثباتی هستیم احساساتی را که تظاهر به آن میکنیم دست آخر به راستی احساس میکنیم. آدلف بنژامن کنستان
دوست داشتن زمانی که دیگر دوستتان ندارند بدبختی بزرگی است؛ اما از آن بدتر این است که وقتی شما دیگر احساس عشقی نمیکنید با عشقی شورانگیز دوستتان داشته باشند. آدلف بنژامن کنستان
به محض اینکه رازی میان دو عاشق به وجود آید، به محض این که یکی فکرش را از دیگری پنهان کند، جذابیت عشق از میان میرود و سعادت ویران میشود. خشم، بی انصافی، حتی شیطنت، قابل گذشتند؛ اما پنهان کاری عنصری بیگانه وارد عشق میکند که ماهیت آن را تغییر میدهد و پلاسیده اش میکند. آدلف بنژامن کنستان
وقتی تو از هر نظر مطرود هستی، حتی اصابت یک سنگ به تو میتواند برایت دوست داشتنی باشد. 5 نفری که در بهشت ملاقات میکنید میچ آلبوم
عشق، به سان باران، میتواند زوجها را از بالا تغذیه کند و از لذتیتر و تازه سرشار سازد. اما عشق، گاهی بر اثر داغی خشمِ زندگی، در سطح میخشکد، به گونه ای که باید از بن، از ریشه تغذیه و به آن رسیدگی شود تا خودش را زنده نگه دارد. 5 نفری که در بهشت ملاقات میکنید میچ آلبوم
می گویند «عشق» را پیدا میکنند.
عشق در تصورشان شیئی پنهان در دل صخره ای است.
اما عشق شکلهای متفاوتی دارد؛ و هرگز برای هیچ زن و مردی یکسان نبوده است.
پس آدمها عشق خاصی را پیدا میکنند. 5 نفری که در بهشت ملاقات میکنید میچ آلبوم
نگه داشتن خشم، سمّ است. آن سم تو را از درون از بین میبرد. ما تصور میکنیم تنفر سلاحی است که با آن به شخصی که به ما آزار رسانده است حمله میکنیم. در حالی که تنفر تیغه ای قوس دار است. آن آزاری را که با آن میدهیم، به خودمان بر میگردد. 5 نفری که در بهشت ملاقات میکنید میچ آلبوم
همه پدرها، مادرها، به فرزندانشان آسیب میزنند. این اجتناب ناپذیر است. «جوانی» ، مانند شیشه ای پاک و دست نخورده، نقش دستهایی را که به آن زده میشود، جذب میکند. بعضی پدر و مادرها آنها را لک و کثیف میکنند، بعضیها به آن تَرَک میاندازند، عده ای دوران کودکی را خرد و متلاشی و به تکههای کوچک، تیز و ناهموار تعمیر ناشدنی، بدل میکنند. 5 نفری که در بهشت ملاقات میکنید میچ آلبوم
جوانها به جنگ میروند. گاهی به این دلیل که باید بروند و بعضی اوقات به این دلیل که میل دارند بروند. همیشه احساس میکنند از آنان انتظار دارند به جنگ بروند. این برگرفته از لایه لایه داستانهای غم انگیز زندگی است که در طی قرنها، شجاعت با بلند کردن دستها اشتباه گرفته شده است؛ و کم دلی با پایین انداختن آنها. 5 نفری که در بهشت ملاقات میکنید میچ آلبوم
هیچ زندگی ای بیهوده نیست. تنها زمانی که ما به هدر میدهیم، زمانی است که تصور میکنیم تنها هستیم. 5 نفری که در بهشت ملاقات میکنید میچ آلبوم
بیگانه ها، صرفاً آشنایانی هستند که تو هنوز هم باید آنان را بشناسی. 5 نفری که در بهشت ملاقات میکنید میچ آلبوم
انسانها چگونه آخرین حرفهای پیش از مرگشان را انتخاب میکنند؟ آیا وخامت خودشان را احساس میکنند؟ آیا تقدیرشان این است که عاقل باشند؟ 5 نفری که در بهشت ملاقات میکنید میچ آلبوم
هیچ داستانی پایان نمیگیرد. گاه داستانها در جاهایی باهم مشاهبت دارند و گاهی به سان سنگهای تَهِ رودخانه، یکدیگر را کاملاً میپوشانند. 5 نفری که در بهشت ملاقات میکنید میچ آلبوم
به زن باردار نگاه کنید: تصور میکنید از خیابان میگذرد یا کار میکند یا حتی با شما حرف میزند.
اشتباه میکنید.
دارد به بچه اش فکر میکند.
اصلاً به روی خودش نمیآورد، اما در این نُه ماه لحظه ای نیست که به نوزادش فکر نکند. کاش کسی جایی منتظرم باشد آنا گاوالدا
اگر میتوان همه ی احساسات بشری را با چند کلمه ی محدود بیان کرد پس، این همه لغت را بشر برای چه اختراع کرده است؟ برای بیانِ بهترِ مقصود؟ همنوایی شبانه ارکستر چوبها رضا قاسمی
رفتار و گفتار آدمها چیزی نیست جز پوششی برای پنهان کردن آنچه که در خیالشان میگذرد. همنوایی شبانه ارکستر چوبها رضا قاسمی
تاریخچه اختراع زن مدرن ایرانی٬بی شباهت به تاریخچه اختراع اتومبیل نیست. با این تفاوت که اتومبیل کالسکه ای بود که اول محتوایش عوض شده بود (یعنی اسبهایش را برداشته و به جای آن موتور گذاشته بودند) و بعد کم کم شکلش متناسب این محتوا شده بود. ولی زن مدرن ایرانی اول شکلش عوض شده بود٬وبعد که به دنبال محتوای مناسبی افتاده بود کار بیخ پیدا کرده بود. (اختراع زن سنتی هم که بعدها به همین شیوه صورت گرفت٬کارش بیخ کمتری پیدا نکرد). این طور بود که هر کس به تناسب امکانات و ذائقه شخصی٬از ذهنیت زن سنتی و مطالبات زن مدرن٬ترکیبی ساخته بود که دامنه تغییراتش٬گاه از چادر بود تا مینی ژوپ. می خواست در همه تصمیمها شریک باشد اما همه مسئو لیتها را از مردش میخواست٬ میخواست شخصیتش در نظر دیگران جلوه کند نه جنسیتش٬اما با جاذبههای زنانه اش به میدان میامد٬مینی ژوپ میپوشید تا پاهایش را به نمایش بگذارد اما اگر کسی چیزی به او میگفت از بی چشم و رویی مردم شکایت میکرد٬طالب شرکت پایاپای مرد در امور خانه بود اما در همین حال مردی را که به این اشتراک تن میداد ضعیف و بی شخصیت قلمداد میکرد٬خواستار اظهار نظر در مباحث جدی بود اما برای داشتن یک نقطه نظر جدی کوشش نمیکرد٬از زندگی زناشویی اش ناراضی بود٬اما نه شهامت جدا شدن داشت نه خیانت. به برابری جنسی و ارضای متقابل اعتقاد داشت٬اما وقتی کار به جدایی میکشید٬به جوانی اش که بی خود و بی جهت پای دیگری حرام شده بود تاسف میخورد همنوایی شبانه ارکستر چوبها رضا قاسمی
اگر در زندگی چیزی واقعا برایت مهم است تمام تلاشت را بکن تا آن را از دست ندهی. زندگی بهتر (مجموعه 2 داستان) مجموعه داستان آنا گاوالدا
برای خراب کردن و نابودی همه چیز همان قدر زمان لازم است که برای به خوبی تمام شدن ماجرا. زندگی بهتر (مجموعه 2 داستان) مجموعه داستان آنا گاوالدا
دلبستگی نداشتن به هیچ چیز، چه امتیاز خوبی است… زندگی بهتر (مجموعه 2 داستان) مجموعه داستان آنا گاوالدا
دوست داشتن همیشه با درد همراه است، فقط درد. مرگ جوهری (3 گانه جوهری 3) کورنلیا فونکه
هیچ چیز سریعتر از مخفی کاری عشق را از بین نمیبرد. مرگ جوهری (3 گانه جوهری 3) کورنلیا فونکه
هیچ چیز ترسناکتر از نترسیدن نیست. مرگ جوهری (3 گانه جوهری 3) کورنلیا فونکه
بدون شک زنان، انسانهای متفاوتی بودند. مردها خیلی سریعتر میشکستند. غم و غصه زنها را از پای در نمیآورد، بلکه آرام آرام فرسوده شان میکرد؛ از درون تهی شان میکرد. مرگ جوهری (3 گانه جوهری 3) کورنلیا فونکه
باور کن. حتی وقتی زندگی در بدترین حالت خودش است، همیشه بارقه ی از امید در دل آن مخفی شده است.
کلیو بارتر، آبارات طلسم جوهری (قلب جوهری) 3 گانه جوهری 2 کورنلیا فونکه
می شه جنگ رو کارخانه معلول سازی نامید… طلسم جوهری (قلب جوهری) 3 گانه جوهری 2 کورنلیا فونکه
قویترین حافظه از کم رنگترین جوهر، ضعیفتر است.
ضرب المثل چینی طلسم جوهری (قلب جوهری) 3 گانه جوهری 2 کورنلیا فونکه
وقتی تصورات و خیال به واقعیت تبدیل میشه، همه چیز کاملاً متفاوت میشه. طلسم جوهری (قلب جوهری) 3 گانه جوهری 2 کورنلیا فونکه
به نظرت عجیب نیست که هرچقدر کتابی رو بیشتر میخونی، چاقتر میشه! مثل اینکه هر با رکه اون رو میخونی، چیزی بین صفحاتش جا میمونه، احساسات، تفکرات، صداها، بوها… و سالها بعد که به اون کتاب دوباره نگاه میکنی، خودت رو هم اونجا پیدا میکنی؛ البته یه کم جوونتر و متفاوت تر. انگار کتاب مثل یک گل خشم شده از تو حفاظت کرده… که هم آشنا و هم غربیه ست. طلسم جوهری (قلب جوهری) 3 گانه جوهری 2 کورنلیا فونکه
به دنبال هر سکوت شاید مهمترین و عمیقترین حرفها زده شود. سرخی تو از من سپیده شاملو
اعتماد «داشتن».
آدم هیچ وقت اعتماد «نداره».
اعتماد مالکیت پذیر نیست. میتونه در اختیار کسی قرار بگیره.
آدم اعتماد «می کنه» خرده جنایتهای زناشوهری اریک امانوئل اشمیت
طنز بهانه ایه برای بیان حقیقت. خرده جنایتهای زناشوهری اریک امانوئل اشمیت
یک زن وقتی به سنش پی میبره که متوجه میشه زنهای جوونتر از اون هم وجود دارند. خرده جنایتهای زناشوهری اریک امانوئل اشمیت
تو 20 سالگی میشه به سن و سال اعتنا نکرد، ولی بعد از 40 سالگی دیگه نمیشه تو رویا زندگی کرد. خرده جنایتهای زناشوهری اریک امانوئل اشمیت
عقل در این نیست که جلو احساسو بگیری، بلکه در اینه که همه چیزو احساس کنی هرطور که باشه. خرده جنایتهای زناشوهری اریک امانوئل اشمیت
دوست واقعی مثل کتابی است که هروقت زمینش بگذاری، میتوانی بعد از یک هقته یا حتی دو سال، دوباره دست بگیری و ادامه اش را بخوانی یک بعلاوه یک جوجو مویز
چی بهتر از از اینکه آدم از ته قلب بداند که مورد عشق و علاقه است و لیاقتش را دارد که عاشقش باشند. یک بعلاوه یک جوجو مویز
حتی اگر تمام دنیا علیه تو قیام کنند، وقتی تو حمایت مادر یا پدرت را داشته باشی، مشکلاتت حل خواهند شد. یک بعلاوه یک جوجو مویز
عشق نام دیگر حادثه است
و
من یکی از بی شمار جان باختگان این حادثه بودم اسکارلت دهه 60 سجاد افشاریان
به هنگام فاجعه یا اندوه، تنها راه نجات جست و جوی نقطه ای ثابت است که با چنگ زدن به آن تعادلتان را حفظ کنید و از لبه ی پرتگاه سقوط نکنید. نگاه تان روی یک ساقه ی علف ثابت میماند، تنه ی یک درخت، گلبرگهای یک گل؛ گویی خودتان را به یک قایق نجات میآویزید.
ترجمه انوشه برزنونی
نشر ماهی تا در محله گم نشوی پاتریک مدیانو
برای کسی که این کتاب را از صاحبش میدزدد، یا قرض میگیرد و پس نمیهد بگذار در دستش تبدیل به ماری شود و او را بدرد.
فلج شود و تمام اعضای بدنش منفجر شوند.
در عذاب تحلیل رود، برای بخشش فریاد کشد و عذابی را پایانی نباشد و فریاد مرگ سرآورد. کرمهای کتاب روده هایش را بجوند… و وقتی سرانجام برای مجازات نهایی اش میرود، شعلههای جهنم تا ابد او را بسوزاند.
نفرین بر دزدان کتاب
از صومعه سن پدر، بارسلونا، اسپانیا قلب جوهری (3 گانه جوهری 1) کورنلیا فونکه
کتابها باید سنگین باشن چون تموم دنیا توی اوناست. قلب جوهری (3 گانه جوهری 1) کورنلیا فونکه
اگه تو سفر یه کتاب با خودت داشته باشی، اتفاق عجیبی میافته: کتاب خاطراتت رو جمع میکنه و همیشه فقط کافیه که کتاب رو باز کنی تا به جایی که بار اول اونجا خوندیش برگردی. همه ش با اولین کلمات به خاطرت برمیگرده؛ منظاری که اونجا دیدی، عطری که توی هوا بود، بستنی که موقع خوردن کتاب خوردی… بله، کتابها حالت چسبندگی دارن و خاطرهها بیشتر از هر چیز دیگه ای به صفحات کتاب میچسبن. قلب جوهری (3 گانه جوهری 1) کورنلیا فونکه
برخی کتابها باید چشیده شوند
برخی بلعیده
اما تعداد کمی
باید جویده و کاملا هضم شوند. قلب جوهری (3 گانه جوهری 1) کورنلیا فونکه
هنگامی که کتاب را باز کرد، صفحات کتاب خش خش نویدبخشی ایجاد کردند. مگی با خود اندیشید که این نجوای اول، از کتابی به کتاب دیگر متفاوت است و بستگی دارد به این که او داستانی را که کتاب میخواست برایش تعریف کند میدانست یا نه. قلب جوهری (3 گانه جوهری 1) کورنلیا فونکه
چه شیرین سعادتی که شخص روی دریاچه اندیشه خود شناور باشد!
ترجمه م. ا. به آذین ژان کریستف 2 (4 جلدی) رومن رولان
این چینیها با دو تا تیکه چوب کوچولو غذا میخورن و تقریباً غیر ممکن بود که بتونی با اون چوبها غذا رو مستقیم بریزی تو دهنت، و بنابراین بیشتر غذا پخش میشد روی لباسم. تعجبی نیست که آدم بندرت چینی چاق میبینه. فارست گامپ (دنیای 1 سادهدل) وینستون گروم
هر استبدادی ناشی از دو چیز است؛ یکی رابطه ارگانیک استبداد با یک قدرت مسلط خارجی، یکی هم فرهنگ داخلی مردم که این یکی از همه مهمتر است، چون هیچ ملتی را نمیشود با زور و جنگ تغییر داد، اول خودشان باید تغییر کنند. غنیمت صادق کرمیار
وقتی که انسان از زندگی نترسد، زندگی میتواند اعجاب آور باشد. فقط جرئت و مخلیه میخواهد… و کمی پول. لایم لایت چارلی چاپلین
فقر عیب نیست، ولی بیچارگی عیب است.
در فقر و بی چیزی انسان ممکن است وجدان و احساساتش را حفظ کند، اما بیچارگی هیچ چیز برای هیچ کس باقی نمیگذارد. لایم لایت چارلی چاپلین
مواردی هست که نیکی کردن از هر کار زشتی ظالمانهتر است! لایم لایت چارلی چاپلین
هوانوردانی که دچار مخاطره میشوند برای جلوگیری از سقوط، همه بارو بنه خود را از هواپیما به بیرون میریزند، نخست از کم ارزشترین آنها شروع میکنند اما به زودی نوبت ضروریترین وسایل میرسد. مردم فقیر نیز مانند آن ها، وقتی که تحت فشار احتیاج قرار گیرند، نخست گنجینههای بی ارزششان را از سر وا میکنند و برای ادامه زندگی پیش وام دهنده میبرند، هر یک از این وسایل را که به رهن میگذارند بیشتر از آن وسیله ای که پیش از آن برده بودند، دوست دارند. در پایان، مجبور میشوند اشیایی را که برایشان بسیار عزیز است فدا کنند. لایم لایت چارلی چاپلین
پیراهن ترس، از گنگی پیرامون. ترس تردید. تردیدهای ناشناختن. اگر بدانی که چیست، که چه چیز دارد جانت را میگیرد؛ دست کم از همین که میدانی،که وسیله مرگ خود را میشناسی، دست به گونه ای دفاع میزنی. شاید تن به تسلیم بدهی. شاید هم چاره ای جز آرام گرفتن نجویی. شاید غش کنی و پیش از مرگ بمیری! دیگر دلت به هزار راه پر وهم نیست. دیگر هزار جلوه پریشانی نیشت نمیزند. اگر وسیله مرگ را بشناسی پریشان هستی؛ اما این پریشانی تو یکجایی ست. و آنچه تو را میکشد، این پریشانی نیست، خود مرگ است. جای خالی سلوچ محمود دولتآبادی
آدم درد را از یاد میبرد، اما خطر نزول درد را هرگز. جای خالی سلوچ محمود دولتآبادی
گاه آدم، خود آدم، عشق است. بودنش عشق است. رفتن و نگاه کردنش عشق است. دست و قلبش عشق است. در تو عشق میجوشد، بی آنکه ردش را بشناسی. بی آنکه بدانی از کجا در تو پیدا شده، روییده. شاید نخواهی هم. شاید هم بخواهی و ندانی. نتوانی که بدانی. جای خالی سلوچ محمود دولتآبادی
اما باور نباید کرد که جوانی، پیش از وقت، در اینجور آدمها میمیرد. نه، جوانی پنهان میشود و میماند. مثل چیزی که شرمنده شده باشد در دهلیزهای پیچاپیچ روح، رخ پنهان میکند. چهره نشان نمیدهد، اما هست. هست و همیشه در کمین است و پی فرصتی است، یا مهلتی، تا خود را بروز دهد. چشم به راه است و همین که روزگار نقاب عبوس را از چهره آدم پس بزند، جوانی هم زبانه میکشد و نقاب کدورت را بی باقی میدرد. جوانی دیگر مهلتی به دل افسردگی و پریشانی نمیدهد. غوغا میکند. آشوب. همه چیز را به هم میریزد. سفالینه را میترکاند. همه دیوارهایی را که بر گرد روح سر برآورده اند، درهم میشکند. ویران میکند! جای خالی سلوچ محمود دولتآبادی
دستی که به گرفتن مزد دراز میشود؛ همان دستی نیست که به گرفتن مدد. جای خالی سلوچ محمود دولتآبادی
در دلسنگترین آدم ها، آن دم که در نهایت خشم حیوانی زبان بسته را زیر ضربه میگیرد، حسی دلسوزانه وجودی نهفته دارد. اما یک ناگریزی آنی مانع آن میشود که دست از کردار وحشیانه خود بکشد. چه بسا دهقانان و ساربانان و چارپاداران به دنبال آن که خشم دل را در ضربههای زنجیر، چوبدست و گاه بیل و چارشاخ بر پیکر حیوان فرو ریختند، با حیوان گفت و گو در میآیند. به حیوان دشنام میدهند و با او حرف میزنند. برهان میآورند و میکوشند به خر، شتر یا گاو بفهمانند که سبب خشم و دیوانگی او شده اند:
«آخر تو چه ات میشود حیوان!» جای خالی سلوچ محمود دولتآبادی
ترسو هزار دفعه میمیره، شجاع فقط یک دفعه. وداع با اسلحه ارنست همینگوی
موقع جنگ خورد و خوراک باعث پیروزی نمیتونه بشه، اما باعث شکست میتونه بشه. وداع با اسلحه ارنست همینگوی
پیران عاقل نمیشوند، محتاط میشوند. وداع با اسلحه ارنست همینگوی
اسم خودمانی چیزی است که از دوران کودکی به شخص میچسبد و تا بزرگسالی همراهش میآید. اسم خودمانی به آدم یادآوری میکند که زندگی، همیشه آن قدرها جدی و رسمی و پیچیده نبوده و نیست. به جز این، گوشزد میکند که همه ی مردم یک جور به آدم نگاه نمیکنند.
ترجمه امیرمهدی حقیقت همنام جومپا لاهیری
پدربزرگ من همیشه میگوید کار کتاب همین است که دنیا را ببینی، بی اینکه یک وجب از جات تکون بخوری.
ترجمه امیرمهدی حقیقت همنام جومپا لاهیری
زمان سپری میشود، حتی وقتی که غیرممکن به نظر بیاید. حتی وقتی که هر تیک تاک عقربه ثانیه شمار، مثل ضربات خون در پشت یک زخم یا خراشیدگی، دردآور باشد. زمان به طور نامنظمی سپری میشود، با پیچشها و چرخشهای عجیب و آرامشها و وقفههای کِشدار؛ اما به هر حال میگذرد. ماه نو (ادامه رمان شفق) استفنی مهیر
خوشبختی دیگران، باعث خوشبختی کسانی است که خودشان دیگر نمیتوانند خوشبخت باشند.
ترجمه سکینه نصرتی زنبق دره اونوره دوبالزاک
مهر و محبت هایی که آغشته به خودخواهی باشند، حس هم دلی و هم نوایی را بر نمیانگیزند. چرا که قلب از هر نوع حساب گری و منفعت طلبی بیزار است.
ترجمه سکینه نصرتی زنبق دره اونوره دوبالزاک
محبوبِ دل کسی بودن و فهمیده شدن بالاترین شادی هاست.
ترجمه سکینه نصرتی زنبق دره اونوره دوبالزاک
وقتی کاری از شما خواسته میشود که قادر به انجام آن نمیباشید، به طور مودبانه از پذیرفتن آن امتناع ورزید و هیچ روزنه ای برای امیدهای واهی باقی مگذارید.
ترجمه سکینه نصرتی زنبق دره اونوره دوبالزاک
صداقت، وفاداری، شرافت و نزاکت ایمنترین و مطمئنترین ابزار برای رسیدن به موفقیت میباشند.
ترجمه سکینه نصرتی زنبق دره اونوره دوبالزاک
غمها بی نهایت اند؛ اما شادیها محدود زنبق دره اونوره دوبالزاک
حقوق جزا را انسان هایی وضع کرده اند که خود هرگز طعم فلاکت و بدبختی را نچشیده اند.
ترجمه سکینه نصرتی زنبق دره اونوره دوبالزاک
تصورات و احساساتی که در سپیده دم زندگی تجربه میکنیم بسیار عمیق و ماندگارند.
ترجمه سکینه نصرتی زنبق دره اونوره دوبالزاک
آدم بزرگها ارقام را دوست دارند. وقتی با ایشان از دوست تازه ای صحبت میکنید هیچوقت از شما راجع به آنچه اصل است نمیپرسند. هیچوقت به شما نمیگویند که مثلا آهنگ صدای او چطور است؟ چه بازیهایی را بیشتر دوست دارد؟ آیا پروانه جمع میکند؟ بلکه از شما میپرسند: «چند سال دارد؟ چند برادر دارد؟ وزنش چقدر است؟ پدرش چقدر درآمد دارد؟» و تنها درآن وقت است که خیال میکنند او را میشناسند.
ترجمه محمد قاضی شازده کوچولو آنتوان دو سنت اگزوپری
آدم بزرگها هیچوقت به تنهایی چیز نمیفهمند و برای بچهها هم خسته کننده است که همیشه و همیشه به ایشان توضیح بدهند.
ترجمه محمد قاضی شازده کوچولو آنتوان دو سنت اگزوپری
اُوه پنج سال در خط آهن کارکرد تا اینکه یک روز صبح سوار قطار شد و او را برای اولین دفعه دید. از روزی که پدرش فوت کرد، این اولین دفعه بود که اُوه توانست بخندد و زندگی اش تغییر کرد.
مردم میگفتند اُوه دنیا را سیاه و سفید میبیند.
و او رنگی بود. همه رنگها را داشت… مردی به نام اوه فردریک بکمن
وقتی کسی را از دست میدهید، دلتان برای خاطرات عجیبش تنگ میشود. دلتان برای چیزهای کوچکش تنگ میشود، برای لبخندش، رفتارش، آنطور که توی تخت از این پهلو به آن پهلو میشد یا اینکه به خاطرش رنگ دیوارها را عوض میکردید. مردی به نام اوه فردریک بکمن
یکی از دردناکترین لحظهها در زندگی احتمالاً لحظه ای است که آدم میبیند سالهای پیش رویش کمتر از سالهای پشت سرش هستند و وقتی زمان زیادی برایش نمانده باشد دنبال چیزهایی میگردد که به زندگی کردن بیرزد. شاید خاطرات. مردی به نام اوه فردریک بکمن
مرگ مسئله عجیبی است. آدمها در کل عمرشان جوری زندگی میکنند که انگار مرگ اصلاً وجود ندارد، در صورتی که بیشتر وقتها مهمترین دلیل زندگی است. مردی به نام اوه فردریک بکمن
دوست داشتن یه نفر مثه این میمونه که آدم به یه خونه اسباب کشی کنه. اولش آدم عاشق همه چیزهای جدید میشه. هر روز صبح از چیزهای جدید شگفت زده میشه که یکهو مال خودش شده اند و مدام میترسه یکی بیاد تو خونه و بهش بگه که یه اشتباه بزرگ کرده و اصلا نمیتونسته پیش بینی کنه که یه روز خونه به این قشنگی داشته باشه، ولی بعد از چند سال نمای خونه خراب میشه، چوب هایش در هر گوشه و کناری ترک میخورن و آدم کم کم عاشق خرابیهای خونه میشه. آدم از همه سوراخ سنبهها و چم و خم هایش خبر داره. آدم میدونه وقتی هوا سرد میشه، باید چه کار کنه که کلید توی قفل گیر نکنه، کدوم قطعههای کف پوش تاب میخوره وقتی آدم پا رویشان میگذاره و چه چوری باید در کمدهای لباس رو باز کنه که صدا نده و همه اینا رازهای کوچکی هستن که دقیقا باعث میشن حس کنی توی خونه خودت هستی. مردی به نام اوه فردریک بکمن
همیشه معتقدیم برای انجام کاری برای دیگران هنوز وقت داریم. معتقدیم برای گفتن حرفی به دیگران هنوز وقت داریم و سپس اتفاقی میافتد ناگهان سر جایمان میایستم و با خود فکر میکنیم »کِی». مردی به نام اوه فردریک بکمن
هر کس میخواد یه زندگی خوب داشته باشه ولی خوب از نظر هرکس یه معنایی داره. مردی به نام اوه فردریک بکمن
کسی که بد است فرق دارد با کسی که میتواند بد باشد. مردی به نام اوه فردریک بکمن
وقتی یه نفر به یکی دیگه چیزی میده، اون کسی که میگیره آمرزیده نمیشه، اون کسی که میبخشه آمرزیده میشه. مردی به نام اوه فردریک بکمن
می گن بهترین مردها از نقص هایشان زاده میشوند و اگر اشتباه نمیکردند، بهترین نمیشدند. مردی به نام اوه فردریک بکمن
قهرمان آن کسی است که همان چیزی که از دستش بر میآید انجام میدهد. دیگران همین را انجام نمیدهند.
ترجمه م. ا. به آذین ژان کریستف 1 (4 جلدی) رومن رولان
راستی و یکروئی موهبتی است که به اندازه هوش و زیبایی نادر است.
ترجمه م. ا. به آذین ژان کریستف 1 (4 جلدی) رومن رولان
هر دو فکر میکردند که دنیا بد ساخته شده است. آن کس که دوست دارد، مورد محبت نیست. آن کس که مورد محبت است؛ خود دوست ندارد. آن کس که دوست میدارد و مورد محبت است، یک روز دیر یا زود از عشق خود جدا میشود… آدمی رنج میبرد. دیگری را میرنجاند. و از این دو تن بدبختتر همیشه آن کس نیست که رنج میبرد.
ترجمه م. ا. به آذین ژان کریستف 1 (4 جلدی) رومن رولان
یبشتر مردم در بیست یا سی سالگی میمیرند؛ از این حد که بگذرند دیگر چیزی جز سایه خود نیستند؛ باقی زندگیشان صرف آن میشود که ادای خود را در آورند، و روز به روز به صورتی ماشینیتر و با شکلهای زنندهتر آنچه را که پیش از این، در زمانی که زنده بوده اند، گفته و کرده اند و اندیشیده و دوست داشته اند تکرار کنند.
ترجمه م. ا. به آذین ژان کریستف 1 (4 جلدی) رومن رولان
آنچه مردم را مشخص میسازد بیشتر سرشت آنهاست تا عقایدشان.
ترجمه م. ا. به آذین ژان کریستف 1 (4 جلدی) رومن رولان
لعنت و یا شاید درود بر این غبار فراموشی که این قدر زود همه چیز را میپوشاند و آدمی را از میان پیچیدگیهای زندگی، این گونه عبور میدهد! پارسیان و من (رستاخیز فرا میرسد) آرمان آرین
به راستی که آدمها همواره آرزو دارند چیزی غیر از همان که دارند، داشته باشند! پارسیان و من (رستاخیز فرا میرسد) آرمان آرین
زمانی که به دنیا میآیی از تو نمیپرسند که میخواهی یا نه!
زمانی که به دنیا میآیی نمیتوانی پدر و مادرت یا کشوری را که در آن خواهی بود انتخاب کنی!
زمانی که میآیی نمیتوانی بدانی آنها ثروتمند هستند یا فقیر و یا آن قدر زنده خواهند ماند تا تو آنها را ببینی یا نه؟! پارسیان و من (رستاخیز فرا میرسد) آرمان آرین
آیا بعد از حسین کسی هست که من جانم را فدایش کنم؟! نامیرا صادق کرمیار
کسانی که از حکومت نصیبی ندارند و برکنارند، از حقوق پایمال شده ی مردم سخن میگویند، هنگامی که نصیبی از حکومت میبرند و بر کاری گمارده میشوند، فقط بر ثروت خود میافزایند. نامیرا صادق کرمیار
ترس انسان را از کارهای بزرگ باز میدارد. نامیرا صادق کرمیار
بهترین میزان شناخت حق و باطل عدالت است نامیرا صادق کرمیار
تصمیمهای بزرگ، برازنده ی مردان بزرگ است که اگر در آن تأخیر کنند، شاید هرگز فرصت جبران نیابند. نامیرا صادق کرمیار
وای بر ما که فرزند را به جرم کینه ای که از پدرش داریم، عقوبت میکنیم نامیرا صادق کرمیار
حسین به خلافت زینت میبخشد، در حالی که خلافت به او زینت نمیدهد.
حسین شآن خلافت را بالا میبرد، در حالی که خلافت شآنی بر او نمیافزاید.
خلافت به حسین نیازمندتر است تا او به خلافت، اما سوگند به کسی که پیامبر را فرستاد، هیچ یک از شما تحمل عدالت خاندان علی بن ابیطالب را ندارید نامیرا صادق کرمیار
عبدالله پرسید:
- پیرمرد تو وا ماندهای یا در راه ماندهای؟
- هیچ کدام مقیم هستم
عبدالله خندید و به پیرامون اشاره کرد که جز دشت سوزان هیچ نبود و گفت:
- مقیم؟ در این جهنم؟ تنها و بیکس؟
- اینجا جهنم نیست، تکهای از بهشت است و من تنها نیستم و در انتظار یارانی ماندهام که بزودی میرسند و من امید دارم که یاری مرا بپذیرند. ترسی ازشما ندارم چه مشرک باشید چه حرامی یا مسلمان. چرا که به زودی مشرکان و حرامیان و مسلمانان همپیمان میشوند تا در همین بیابان و همین گودال بهترین بنده خدا و فرزند رسولش را بکشند و بر کشتهٔ او پایفشانی کنند. نامیرا صادق کرمیار
آدمها وقتی فکر میکنند دیده نمیشوند، ابعاد دیگری از شخصیت شان را بروز میدهند. کفشهای آبنباتی ژوان هریس
چیزهای به ظاهر کوچک چقدر میتوانند قلب آدمی را به در آورند،
چیزهایی مانند بوسههای فراموش شده، اسباب بازیهای شکسته، ماجراهای ناخواسته، نگاه آزاردهنده ای که زمانی پر از مهر و لبخند بود… کفشهای آبنباتی ژوان هریس
خدعه و نیرنگ مانند علف هرز خودرویی است که اگر فورا آن را از بین نبری، در همه چیز ریشه میدواند و آن قدر پیش میرود که برای رهایی از آن دیگر چاره ای جز دروغ گفتن نداری. کفشهای آبنباتی ژوان هریس
زیبایی معنای دیگه ای داره. زیبایی ربطی به رنگ مو، سایز لباس یا اندام و چهره ی فرد نداره. زیبایی تو بستگی داره که چطور حرف بزنی، راه بری و فکر کنی. کفشهای آبنباتی ژوان هریس
واقعا سخت است که مجبور شوی کس دیگری باشی تا دیگران با تو دوست شوند. تحملش دشوار است که فقط زمانی مردم دوستت دارند که فرد دیگری باشی و دیگر خودت نباشی کفشهای آبنباتی ژوان هریس
از قضا معلوم شد که دختر سرهنگ قرار است بیاید همراه شوهر و بچه هایش. سرهنگ حسابی خودش را گرفته بود و سعی داشت خود را نبازد و بی علاقه نشان دهد: «چتر را باز کرده اند!» اما سر صبحانه از هیجان دست هایش میلرزید و وقتی میز را میچید، فنجانها د رنعلبکی به رقص در میآمد.
قرار بود ظهر بیایند. ناقوس جزر و مد ظهر را زدند، وقت ناهار شد و گذشت و هیچ ماشینی دم در نیامد و صدای بچهها و شادی گامهای کوچولوها به گوش نرسید. سرهنگ قدم آهسته میرفت، مچ یک دست را با دست دیگر مشت کرد و جلو پنجره ایستاد، چانه اش را جلو داد. دستش را بالا آورد و با دلخوری به ساعت خود نگاه کرد. من و دوشیزه واواسور حیران مانده بودیم و جرئت حرف زدن هم نداشتیم. بوی مرغ کبابی خانه را گرفته بود. زمان زیادی از ظهر گذشته بود که تلفن زنگ زد و همه ما را از جا پراند. سرهنگ گوش خود را به گوشی چسباند و خم شد؛ درست مثل کشیش اقرار نیوشی که به حرفهای گناهکاران گوش میکند. صحبتها مختصر بود. سعی کردیم حرفهای او را نشنویم. سرفه ای کرد و توی آشپزخانه آمد. گفت: «ماشین شان خراب شده.» به هیچ کدام مان نگاه نکرد. معلوم بود که به او دروغ گفته اند، یا اینکه او به ما دروغ میگفت. برگشت به طرف دوشیزه واواسور و با لبخندی پوزش خواهانه گفت: «شرمنده که جوجه تان هم خراب شد.»
از او خواستم به اتاقِ من بیاید تا بسازمش. دعوتم را رد کرد. میگفت کمی احساس خستگی میکند، یک خرده هم سرش درد میکرد، یک هو درد گرفته بود. به اتاق خودش رفت. چه سنگین از پلهها بالا میرفت، در اتاق خودش را چه آرام بست. دوشیزه واواسور گفت: «آخی!» دریا جان بنویل
خاطره حرکت را دوست ندارد. ترجیح میدهد همه چیز را بی حرکت نگه دارد دریا جان بنویل
اندوه حواس انسان را تیز مینماید؛ گوئی، پس از آن که اشک اثر پژمرده خاطرات را فرو شست، همه چیز در نگاه انسان بهتر نقش میبندد.
ترجمه م. ا. به آذین ژان کریستف 1 (4 جلدی) رومن رولان
درباره گذشته قضاوت کردن کار آسانیست. اما وقتی خودتان در جریان طوفان میافتید و سیل غران زندگی شما را از صخره ای در دهان امواج مخوف پرتاب میکند، آنجا اگر توانستید همت به خرج دهید، آنجا اگر ایستادگی کردید، اگر از خطر واهمه ای به خود راه نداد، بله، آن وقت در دوران آرامش لذت هستی را میچشید. چشمهایش بزرگ علوی
محبت و وفاداری، جواهراتی اند که هرجا پیدا شوند، ارزشمندند. ریلا در اینگل ساید (جلد 8) لوسی ماد مونتگومری
این طبیعی است که وقتی یک اتفاق تلخ، دید ما را نسبت به دنیا عوض میکند، انتظار داریم هیچ چیز مثل گذشته تکرار نشود. همه ما همین طوریم. ریلا در اینگل ساید (جلد 8) لوسی ماد مونتگومری
صبر مثل مادیانی است که هر قدر هم خسته باشد به راهش اداممه میدهد. ریلا در اینگل ساید (جلد 8) لوسی ماد مونتگومری
شاید جسم انسان، آرام و مرحله به مرحله رشد کند، ولی روح با جهش هایی بلند و ناگهانی، بزرگ میشود و زمانی به والاترین درجه اش میرسد. ریلا در اینگل ساید (جلد 8) لوسی ماد مونتگومری
انسانها خیلی زود بی هیچ مقاومتی خود را با شرایط پیش آمده وفق میدهند. ریلا در اینگل ساید (جلد 8) لوسی ماد مونتگومری
شجاع کسی نیست که نترسد کسی است که روح بزرگش ترس را مطیع خود کند. ریلا در اینگل ساید (جلد 8) لوسی ماد مونتگومری
هیچ چیز زیباتر از یک انسان شرافتمند نیست.
ترجمه م. ا. به آذین ژان کریستف 1 (4 جلدی) رومن رولان
کسی که ایمان دارد دست به کار میزند، بی آن که در غم نتیجه باشد. پیروزی یا شکست چه اهمیتی دارد؟ آنچه وظیفه توست انجام بده!
ترجمه م. ا. به آذین ژان کریستف 1 (4 جلدی) رومن رولان
چند نسل است که آدمها شغلهایی دارند که از آن متنفرند و تنها دلیلی که ولشان نمیکنند این است که بتوانند چیزهایی را بخرند که به هیچ دردشان نمیخورد. باشگاه مشتزنی چاک پالانیک
هیچ وقت نباید فکر کنیم کارمان با زندگی تمام است؛ چون درست زمانی که احساس میکنیم به خطوط آخر قصه مان رسیده ایم دست سرنوشت، کتاب عمرمان را ورق میزندو فصلی تازه پیش رویمان میگشاید. آنی شرلی در دره رنگین کمان (جلد 7) لوسی ماد مونتگومری
پس از پایان مبارزه، مشکلی از کسی حل نمیشد ولی دیگر هیچ چیز مهم نبود. باشگاه مشتزنی چاک پالانیک
اگر دوست داشتن، یادمان برود، خیلی چیزها را در زندگی از دست میدهیم. هرچقدر عشق بیشتری در قلبمان باشد، زندگیمان پربارتر میشود. آنی شرلی در دره رنگین کمان (جلد 7) لوسی ماد مونتگومری
وظیفه ای که روی دوش همه باشد، انگار روی دوش هیچ کس نیست، بنابراین هیچ کس هیچ وقت این تصمیم را عملی نمیکند. آنی شرلی در دره رنگین کمان (جلد 7) لوسی ماد مونتگومری
بچهها و دیوانهها همیشه حرف دلشان را میزنند. آنی شرلی در اینگل ساید (جلد 6) لوسی ماد مونتگومری
محبت با ارزشتر از طلا و نقره است. آنی شرلی در اینگل ساید (جلد 6) لوسی ماد مونتگومری
زندگی همین بود؛ شادی و غم…امید و وحشت… و تغییر.
همیشه تغییر!
هیچ راه فراری نبود.
مجبور بودی گذشته را کنار بگذاری و تازگی را به قلبت راه دهی. مجبور بودی یاد بیگیری که شرایط جدید را دوست داشته باشی و به وقتش آن را هم کنار بگذاری.
بهار با همه زیباییش خواه ناخواه به تابستان میرسید و تابستان جای خود را به پاییز میداد.
تولد… ازدواج… مرگ… آنی شرلی در اینگل ساید (جلد 6) لوسی ماد مونتگومری
همه مادرها در تمام اعصار و قرون همین طور بودند… عاشق مهر ورزیدن و خدمت کردن. آنی شرلی در اینگل ساید (جلد 6) لوسی ماد مونتگومری
بعضی از ما حتی در خاطرههای مردم هم زیبا نیستیم آنی شرلی در اینگل ساید (جلد 6) لوسی ماد مونتگومری
مشکلات، نگرانیها و غصهها نیز جزئی از زندگی اند. آنها به هر فضایی وارد میشوند، چه قصر باشد و چه خانه کوچک رویاها. هیچ کس نمیتواند جلوشان را بگیرد. ولی اگر با عشق و دلگرمی با آنها روبه رو شوید، هرگز بر شما غلبه نمیکنند. آنی شرلی در خانه رویاها (جلد 5) لوسی ماد مونتگومری
-رز، نماد عشق است و قرن هاست که با حضورش به دنیا زیبایی میبخشد. رز صورتی، نماد امید و انتظار عاشقانه است… رز سفید، نماد مرگ یا فراق عاشقانه و رز قرمز… لسلی! تو بگو رز قرمز، نماد چیست؟
لسلی آهسته گفت: نماد شادمانی عاشقانه است. آنی شرلی در خانه رویاها (جلد 5) لوسی ماد مونتگومری
اگر بخواهیم همیشه از احساسمان پیروی کنیم، کشتی زندگیمان بارها و بارها به گل مینشیند. در زندگی فقط یک راه بی خطر وجود دارد و آن راه، حقیقت است. آنی شرلی در خانه رویاها (جلد 5) لوسی ماد مونتگومری
عیب و نقصهای دنیا کم کم اصلاح میشوند. آنی شرلی در خانه رویاها (جلد 5) لوسی ماد مونتگومری
واقعا مسخره است که بعضی آدمهای بی ارزش مورد عشق و علاقه دیگران واقع میشوند. در حالی که این عشق هرگز نصیب کسانی که لایقش اند، نمیشود. آنی شرلی در خانه رویاها (جلد 5) لوسی ماد مونتگومری
خیلیها هستند که خوشی امروز را قربانی احتمالات تلخ فردا میکنند. آنی شرلی در ویندی پاپلرز (جلد 4) لوسی ماد مونتگومری
اگر به آینه لبخند بزنی، لبخند تحویلت میدهد. آنی شرلی در ویندی پاپلرز (جلد 4) لوسی ماد مونتگومری
بیشتر مشکلات دنیا ناشی از سوءتفاهم و عدم درک متقابل است. آنی شرلی در ویندی پاپلرز (جلد 4) لوسی ماد مونتگومری
هیچ کس برای خیال بافی کردن، پیر نیست. خیالات هم هرگز پیر نمیشوند. آنی شرلی در ویندی پاپلرز (جلد 4) لوسی ماد مونتگومری
وقوع یک اتفاق توهین آمیز بیش از یک فاجعه بی رحمانه، باعث میشود شبها انسان به خودش بپیچد. آنی شرلی در ویندی پاپلرز (جلد 4) لوسی ماد مونتگومری
تا به حال متوجه شده ای چند نوع سکوت وجود دارد؟ سکوت جنگل… سکوت ساحل… مرغزار… شب… بعدازظهر تابستانی. و هر یک با دیگری تفاوت دارد، چرا که هر کدام از گونه ای متفاوت است و حال و هوای خاص خودش را دارد. مطمئنم اگر نابینا بودم و حتی نمیتوانستم گرما و سرما را حس کنم، باز هم از نوع سکوت اطرافم میفهمیدم، کجایم. آنی شرلی در ویندی پاپلرز (جلد 4) لوسی ماد مونتگومری
چه بهتر که آدم همیشه آرزوی برآورده نشده ای داشته باشد؛ چون زندگی بدون آرزو، با مرگ فرقی ندارد. آنی شرلی در جزیره (جلد 3) لوسی ماد مونتگومری
طنز، خوش طعمترین چاشنی در جشن زندگی است. به اشتباه هایتان بخندید، اما از آنها درس بگیرید، مشکلاتتان را دست بیندازید، ولی خود را برای مقابله با آنها تقویت کنید، موانع را مسخره کنید، اما بر آنها چیره شوید. آنی شرلی در جزیره (جلد 3) لوسی ماد مونتگومری
در میان جملههای غم انگیز دنیا، غم انگیزترین شان کاش این طور نمیشد، است. آنی شرلی در جزیره (جلد 3) لوسی ماد مونتگومری
تا وقتی میشود خندید، زندگی کردن ارزش دارد. آنی شرلی در جزیره (جلد 3) لوسی ماد مونتگومری
گذشت کردن، یکی از درس هایی است که همه ما با بالا رفتن سنمان، یاد میگیریم. انجام این کار در چهل سالگی خیلی راحتتر از بیست سالگی است. آنی شرلی در جزیره (جلد 3) لوسی ماد مونتگومری
هر سال، مثل یک کتاب است. صفحههای مربوط به بهار با گلهای ولیک و بنفشه نوشته شده، مال تابستان با رز، پاییز با برگهای سرخ افرا و زمستان با کاج و همیشه بهار. آنی شرلی در جزیره (جلد 3) لوسی ماد مونتگومری
غرورر بیجا گاهی اوقات باعث سقوط و پشیمانی میشود. آنی شرلی در جزیره (جلد 3) لوسی ماد مونتگومری
غم هایی که خداوند به سوی ما میفرستد، استقامت و آرامش به همراه میآورند، اما غم هایی که ناشی از حماقت و ضعف خودمان باشند، بسیار طاقت فرسایند. آنی شرلی در جزیره (جلد 3) لوسی ماد مونتگومری
کسانی که میتوانند تا اوج شادیها پرواز کنند، ممکن است در عمق غمها هم غوطه ور شوند و طبعی که از خوشیها نهایت لذت را میبرد، در مقابل سختیها بیش از همه میرنجد. آنی شرلی در جزیره (جلد 3) لوسی ماد مونتگومری
همیشه آنهایی که در انجام کاری پیش قدم بوده اند به جنون و دیوانگی متهم شده اند. آنی شرلی در جزیره (جلد 3) لوسی ماد مونتگومری
انتقام بیش از همه به شخص انتقام گیرنده صدمه میزند. آنی شرلی در جزیره (جلد 3) لوسی ماد مونتگومری
او در سرزمین خیالاتش بسیار آزادتر از دنیای واقعی بود؛ چرا که دیدنیها از بین میروند، اما نادیدنیها جاویدان و فناناپذیرند. آنی شرلی در جزیره (جلد 3) لوسی ماد مونتگومری
برای غلبه بر ناامیدی هیچ چیز بهتر از کار کردن نیست. خاطرات 1 گیشا آرتور گلدن
هیچکدام از ما آنطور که باید و شاید از دنیا محبت نمیبینیم. خاطرات 1 گیشا آرتور گلدن
در این دنیا بهتر است آرزوی بهترین چیزها را بکنی و برای بدترینها آماده باشی و خودت را به خدا بسپاری. آنی شرلی در اونلی (جلد 2) لوسی ماد مونتگومری
ازدواج با هر کسی ممکن است خطرناک باشد، اما همه میگویند که شوهر کردن، تازه یکی از مشکلات زندگی است. آنی شرلی در اونلی (جلد 2) لوسی ماد مونتگومری
یکی از ویژگیهای این دنیا واقعاً ارامش بخش است، همیشه مطئنیم که بهار دیگری در راه است. آنی شرلی در اونلی (جلد 2) لوسی ماد مونتگومری
طوری زندگی کن که اسمت، حتی اگر در ابتدا چندان قشنگ نیست، زیبا به نظر بیاید و با یادآوری آن خاطرات خوشایند و دل نشینی در ذهن مردم زنده شود. آنی شرلی در اونلی (جلد 2) لوسی ماد مونتگومری
بهترین و شیرینترین روز، روزی نیست که همه اتفاق هایش باشکوه، شگفت انگیز یا هیجان آور باشند، بلکه روزی پر از شادیهای کوچک و ساده است که یکی پس از دیگری مثل دانههای مروارید از گردنبند پایین میریزند. آنی شرلی در اونلی (جلد 2) لوسی ماد مونتگومری
گستردگی یا محدودیت مسیر ما بستگی به کیفیتی دارد که به آن میدهیم نه به جایی که از آن خارج میشویم. آنی شرلی در اونلی (جلد 2) لوسی ماد مونتگومری
جرم نابخشودنی، داشتن اهداف پست است نه شکست خوردن. آنی شرلی در اونلی (جلد 2) لوسی ماد مونتگومری
هر روز صبح شروعی تازه است
هر روز صبح دنیا جامه ای نو به تن میکند. آنی شرلی در اونلی (جلد 2) لوسی ماد مونتگومری
به دست آوردن همه چیزهای باارزش، دردسر دارد. آنی شرلی در اونلی (جلد 2) لوسی ماد مونتگومری
تا به حال دقت کرده ای وقتی مردم میگویند وظیفه خودشان میدانند مسئله ای را بیان کنند، باید منتظر شنیدن جملههای انتقاد آمیز باشی؟ چرا هرگز هیچ کس وظیفه خودش نمیداند مسائل خوشایندی را که دربارت شنیده به گوشت برساند؟ آنی شرلی در اونلی (جلد 2) لوسی ماد مونتگومری
درست رفتار کردن با بچهها مهمتر از الفبا و ریاضی یاد دادن به آنهاست. آنی شرلی در اونلی (جلد 2) لوسی ماد مونتگومری
در این دنیا هر چیزی قیمتی دارد و با اینکه داشتن اهداف بزرگ، ارزشمند است، اما آسان به دست نمیآید؛ رسیدن به چنین اهدافی نیازمند سخت کوشی، گذشت از خواسته ها، علاقه و شجاعت است. آنی شرلی در گرین گیبلز (جلد 1) لوسی ماد مونتگومری
بعد از تلاش کردن و پیروز شدن، بهترین چیز تلاش کردن و شکست خوردن است. آنی شرلی در گرین گیبلز (جلد 1) لوسی ماد مونتگومری
به محض اینکه به یکی از هدف هایت میرسی، هدف والاتر و درخشانتری سر راهت سبز میشود و همین زندگی را لذت بخش و هیجان انگیز میکند. آنی شرلی در گرین گیبلز (جلد 1) لوسی ماد مونتگومری
زمانی که آدم قصد خوشحال کردن کسی را دارد، توانایی هایش به طرز شگفت انگیزی زیاد میشوند. آنی شرلی در گرین گیبلز (جلد 1) لوسی ماد مونتگومری
آدمهای مهربان کم نیستند و میشود در دنیا تعداد زیادی از آنها را پیدا کرد. آنی شرلی در گرین گیبلز (جلد 1) لوسی ماد مونتگومری
نصف لذت هرچیز، انتظاری است که برایش میکشی. ممکن است خیلی چیزها را به دست نیاوری، اما میتوانی از انتظار کشیدن برایشان، لذت ببری. آنی شرلی در گرین گیبلز (جلد 1) لوسی ماد مونتگومری
وقتی کسی دلش میخواهد مهربان باشد، نباید نامهربانی هایش را به دل گرفت. آنی شرلی در گرین گیبلز (جلد 1) لوسی ماد مونتگومری
وقتی داستانهای غم انگیز میخوانیم، با شهامت، خودمان را در آن موقعیتها تصور میکنیم، ولی به محض اینگه واقعا غصه دار میشویم، تازه میفهمیم تحمل کردنش چه کار سختی است. آنی شرلی در گرین گیبلز (جلد 1) لوسی ماد مونتگومری
به نظر من همه چیز اینجا زیباست. باغچه، باغهای میوه، جویبار و جنگل، همه جای این دنیای دوست داشتنی، قشنگ است. شما هم احساس میکنید در چنین صبح قشنگی، میشود عاشق دنیا شد؟ من از اینجا صدای خنده جویبار را میشنوم. تا به حال متوجه شده این که شادترین چیز دنیا، همین جویبارهایند؟ آنها در تمام طول مسیرشان میخندند. حتی در زمستان، صدایشان از زیر یخها به گوش میرسد. آنی شرلی در گرین گیبلز (جلد 1) لوسی ماد مونتگومری
بدن آدم به همه چیز عادت میکند، حتی به آویزان ماندن. آنی شرلی در گرین گیبلز (جلد 1) لوسی ماد مونتگومری
مردم درباره دو چیز هیچوقت حرف راست نمیزنند. پول و درسخوان بودن بچه هایشان. عادت میکنیم زویا پیرزاد
از سهراب یاد گرفتم به جای مدام نگران این و آن بودن، یک کمی هم خودم را دوست داشته باشم. عادت میکنیم زویا پیرزاد
سهراب به احمقانهترین مشکلها با دقت گوش میکرد و راه حل پیشنهاد میکرد. فقط به چاق شدمها بود که میخنیدید و میگفت: «چه خوب! حالا چند کیلو بیشتر آرزو داریم.» عادت میکنیم زویا پیرزاد