وقتی در آینه نگاه میکنم، زن پیری را میبینم یا زن پیری را نمیبینم؛ چون دیگر کسی حق ندارد پیر شود. پس زنی مسن را میبینم و گاه زنی مسن تر، شکل مادربزرگی که هرگز ندیدمش؛ یا شبیه مادرم، اگر به این سن میرسید. گاهی هم صورت زنی جوان را میبینم. صورتی که زمانی آن همه وقت صرف آرایشش میکردم یا برایش افسوس میخوردم. برای صورتی که حالا در میان صورتم غرق یا شناور شده است، صورتی که به خصوص بعدازظهرها که نور به صورت اریب میتابد، آنقدر شل و شفاف است که میشود مثل یک جوراب بیرونش آورد.