lilamah
Meh Ghayoumi
آخرین فعالیتها
-
از خیره به خورشید :
اطلاعاتی که درمانگر از حال حاضر به دست میآورد، صحت فراوانی دارند. گرچه بیماران غالبا از روابط متقابل خود با دیگران –عشاق، دوستان، کارفرماها، آموزگاران، پدر و مادر- حرف میزنند و شما، -درمانگران- درباره این دیگران (و روابط متقابلشان با بیماران) فقط از دید بیماران چیزهایی میشنوید. چنین گزارشهایی از حوادث بیرونی، دادههایی غیرمستقیم است که اغلب مخدوش و یکسر غیر قابل اعتماد است. (...)
-
از خیره به خورشید :
فرق بین دوست خوب و درمانگر چیست؟ دوست خوب (یا سلمانی و آرایشگر و مربی شخصی) میتواند حامی و همدل آدم باشد. دوست خوب میتواند محرم اسرار، مهربان و دلسوز باشد که در پریشانحالی به داد آدم برسد. اما یک فرق به جا میماند: فقط درمانگر ممکن است بتواند شما را با زمان حاضر رویارو کند. تعامل زمان حاضر (یعنی تعبیرهایی دربارهی رفتار کنونی دیگران) کمتر در زندگی اجتماعی رخ ... (...)
-
از خیره به خورشید :
برای یک زندگی خوب، دوستان صمیمی ضروریند. به علاوه اگر دوستان خوب دور آدم را گرفته باشند، دیگر چندان نیازی به رواندرمانی ندارد. (...)
-
از خیره به خورشید :
برای هر یک از ما لازم است که در مقطعی از زندگی –گاهی در جوانی و گاهی بعدها- از فناپذیری خود آگاه شویم. محرکهای بسیاری هست: نگاهی در آینه به گونههای آویزان، موهای جوگندمی، شانههای افتاده، جشن تولدها به خصوص ده سال به ده سال، پنجاه سالگی، شصت سالگی، هفتاد سالگی، دیدن دوستی که سالها ندیدهاید و یکه میخورید که چقدر پیر شده است، دیدن عکسهای قدیمی خودتان و آنهایی ... (...)
-
از خیره به خورشید :
اگر از پشیمانی، درست استفاده کنید ابزاری است که کمک میکند اقداماتی در جلوگیری از انباشت آن به عمل آورید. با نگاه به پس و پیش میتوانید پشیمانی را امتحان کنید. اگر به گذشته خیره شوید، از آنچه انجام ندادهاید، پشیمان میشوید. اگر به آینده زل بزنید، یا امکان انباشت بیشتر پشیمانی را فراهم میآورید یا کمابیش خود را از آن میرهانید. (...)
-
از خیره به خورشید :
انزوا فقط در انزوا موجود است، وقتی آن را با کسی سهیم شدی تبخیر میشود. (...)
-
از خیره به خورشید :
همدردی نیرومندترین ابزاری است که در کوششهای خود برای ارتباط با دیگر مردمان در دست داریم. همدردی در ارتباط انسان، مانند چسب است و اجازه میدهد عمق احساس دیگران را دریابیم. (...)
-
از خیره به خورشید :
همه ما انسانها سخت نیازمند ارتباط با دیگرانیم. ما همیشه به صورت گروهی زیستهایم و بین افراد، روابط قومی و مداومی ایجاد کردهایم. تایید همیشه لازم بوده است؛ برای مثال: بسیاری از بررسیها در روانشناسی مثبت تاکید میکند که روابط صمیمانه شرط لازم خوشبختی است اما مرگ، تنهایی است؛ تنهاترین حادثه زندگی… مردن نه تنها شما را از دیگران جدا میکند، بلکه همچنین شما را در معرض شکل دوم و ... (...)
-
از خیره به خورشید :
سرانجام که درمییابیم میمیریم و همه موجودات ذیشعور نیز میمیرند، احساس سوزان و کمابیش دلشکنی از آسیبپذیری و ارزشمندی هر دم و موجود به ما دست میدهد و از همینجا شفقت ژرف، زلال و بینهایتی نسبت به همه موجودات زندگی در ما رشد میکند. سوگیال رینپوچه: کتاب تبتی زیستن و مردن (...)
-
از خیره به خورشید :
فقط آنچه هستیم، واقعا اهمیت دارد. شوپنهاور میگوید: «با وجدان بودن، بهتر از خوشنامی است. بزرگترین هدف ما باید سلامتی و ثروت معنوی باشد که به منبع پایانناپذیری از عقاید، استقلال و زندگی اخلاقی میانجامد. آرامش درونی از دانستن این نکته ناشی میشود که این اشیا و امور نیستند که مزاحم ما میشوند، بلکه تفسیر ما از آنها است.» (...)
-
از خیره به خورشید :
بعضیها از زندگی وام نمیگیرند تا به مرگ بدهکار نشوند. (...)
-
از خیره به خورشید :
شهرت مثل ثروت مادی زودگذر است. شوپنهاور مینویسد: «نیمی از نگرانیها و دلواپسیهای ما از توجهمان نسبت به عقیده دیگران ناشی میشود. باید این خار را از تن خود درآوریم. لزوم حفظ ظاهر پسندیده آنقدر قوی است که بعضی زندانیها موقع رفتن برای اجرای اعدام خود بیش از همه به لباس و حرکات و اطوار خود فکر میکنند. عقیده دیگران پنداری است که شاید هر دم تغییر کند. عقاید به ... (...)
-
از خیره به خورشید :
بالاترین مصیبت آن است که زمان دائم در حال از بین رفتن است و در عمل، انهدام به بار میآورد. (...)
-
از خیره به خورشید :
نیچه –بزرگترین حکیم-، شایستهترین توصیف را از قدرت افکار نیرومند بدست میدهد: «یک سخن خوب حکیمانه، از زمان خود فراتر میرود و ظرف چند هزاره نمیفرساید، هر چند که مدام مصرف شود: تناقض ادبیات چنین است، پایداری در میان تغییر، خوراکی که پیوسته ارج و قرب دارد؛ چون نمک که هرگز نمیگندد.» (...)
-
از خیره به خورشید :
دارایی مادی، سراب است. شوپنهاور با ظرافت استدلال میکند که انباشت ثروت و دارای بیانتهاست و آدم را سیر نمیکند؛ هر چه بیشتر به تملک درآوریم، طمع ما بیشتر میشود. ثروت مثل آب دریاست: هر چه بنوشیم، تشنهتر میشویم. در نهایت ما صاحب چیزی نیستیم، آنها صاحب ما هستند. (...)