شروع می‌کنم به رانندگی. پشت یک چراغ قرمز می‌ایستم. می‌دانم باید به کدام سمت دور بزنم. یک زوج از وسط خیابان می‌گذرند؛ لبخند می‌زنم و برایشان دست تکان می‌دهم. بابت لبخندم، حیرت‌زده و سرافرازم. نگاه کنید! بدترین اتفاق افتاده و من هنوز اینجا هستم؛ با آرامش، در حال رانندگی و لبخندزدن به غریبه‌ها. این لبخند باعث می‌شود بفهمم دوباره دوشخصیته شده‌ام. من، دوباره رسما “ما” شده‌ام.