اینطور است که "پُرخوری" برایم به جایی تبدیل میشود که بارها و بارها برای اینکه تنها باشم، برای اینکه در خودم فرو بروم، برای اینکه چیزی را احساس نکنم، به آن برمیگردم. پُرخوری جهانیست که من برای خودم ساختهام؛ چراکه نمیدانم چگونه در جهان واقعی جا شوم. پُرخوری جاییست برای مخفیشدنِ امن و مرگبارِ من. جاییکه در آن، تنها کسیکه میتواند به من صدمه بزند، خودم هستم. جاییکه در آن، میتوانم خودِ دورافتاده و راحتم باشم. جاییکه گرسنگیام میتواند به همان اندازه که بزرگ است، بزرگ باشد… و من میتوانم به همان اندازه که میخواهم، کوچک بمانم.