hedgehog

hedgehog

جملات ارزشمند کتاب ها که همچون دسته گلی از آسمان فرو می ریزند...

آخرین فعالیت‌ها


  • پیکره‌ ماروسی
    از پیکره‌ ماروسی :

    می‌پرسیدم، آیا می‌دانند که مردم امریکا با تمام تجمل ساخته‌ی ماشین و راحتی‌هایش، چه تهی، بی‌آسایش و بدبخت‌اند. (...)

  • پیکره‌ ماروسی
    از پیکره‌ ماروسی :

    Nero (آب): نخستین کلمه‌ی یونانی بود که یاد گرفتم، و چه کلمه‌ی قشنگی. (...)

  • پیکره‌ ماروسی
    از پیکره‌ ماروسی :

    دوست دارد کارها را با دستانش، با تمام پیکرش انجام دهد، و می‌توانم به راحتی بگویم با دل و جانش. (...)

  • پیکره‌ ماروسی
    از پیکره‌ ماروسی :

    غذا… غذا چیزی بود که به آن علاقه‌ای شهوانی داشت. از زمان کودکی‌اش از غذای خوب لذت برده بود، و گمان می‌کنم تا دم مرگ هم‌چنان از آن لذت خواهد برد. (...)

  • پیکره‌ ماروسی
    از پیکره‌ ماروسی :

    اگر ناغافل او را کنجکاوانه زیرنظر می‌گرفتی، احساس می‌کردی جایی بی‌جنبش نشسته و فقط چشم گرد عقابی‌اش مراقب است، که او پرنده‌ای است به خواب مصنوعی برده شده یا که خودش خودش را خواب کرده، و سرپنجه‌هایش به مچ غولی نامریی بسته است، غولی چون زمین. (...)

  • پیکره‌ ماروسی
    از پیکره‌ ماروسی :

    انسانی صریح‌تر، دست یافتنی‌تر و آسان‌گیرتر از یونانی در برخورد پیدا نمی‌شود. او بی‌درنگ دوست می‌شود و از آن دست می‌کشد. (...)

  • پیکره‌ ماروسی
    از پیکره‌ ماروسی :

    خالی نگه داشتن ذهن کار بزرگی است، کاری بزرگ و بسیار سلامت‌بخش. تمام طول روز را خاموش بودن، هیچ روزنامه‌ای نخواندن، صدای هیچ رادیویی نشنیدن، به هیچ اراجیفی گوش نکردن، سرتاپا و دربست تنبل بودن و از هر حیث به کل لاقید به سرنوشت جهان، بهترین دارویی است که شخص می‌تواند به خودش تجویز کند. معرفت کتابی به تدریج کنار گذارده می‌شود، مشکلات حل و برطرف می‌شوند، گره‌ها به آرامی ... (...)

  • پیکره‌ ماروسی
    از پیکره‌ ماروسی :

    فرانسوی نه می‌داند چگونه ببخشد، نه می‌داند چطور طلب احسان کند در هر حال راحت نیستند. همین که اسباب زحمت شما نشوند، فضیلتی به شمار می‌آورند. این هم یک جور حصار است. یونانی هیچ حصاری به گرد خود ندارد: او بی‌دریغ می‌دهد و می‌ستاند. (...)

  • پیکره‌ ماروسی
    از پیکره‌ ماروسی :

    وقتی با خودت راست باشی، بی‌اهمیت است چه پرچمی برفراز سرت در اهتزاز است، یا کی چه دارد، یا که به زبان انگلیسی حرف می‌زنی یا مغولی. نبودن روزنامه‌ها، نبودن خبرها درباره‌ی آنچه آدمیان در بخش‌های گوناگون جهان برای زندگی‌بخش‌تر کردنِ زندگی یا کاستن از قابلیت آن انجام می‌دهند، بزرگ‌ترین موهبت الهی است. (...)

  • پیکره‌ ماروسی
    از پیکره‌ ماروسی :

    در این‌جا نور، بی‌واسطه به درون جان نفوذ می‌کند، درها و پنجره‌های قلب را می‌گشاید، آدمی را عریان می‌کند، بی‌حفاظ و منفرد در سعادتی فراطبیعی که هر چیزی را وضوح می‌بخشد بی که شناخته شود. هیچ تحلیلی در این فروغ راه ندارد. در این‌جا، بیمار عصبی یا در جا شفا پیدا می‌کند یا دیوانه می‌شود. خود صخره‌ها به کل دیوانه‌اند: آنها در طول سده‌ها در معرض این تنویر ملکوتی قرار ... (...)

  • پیکره‌ ماروسی
    از پیکره‌ ماروسی :

    اگر رویایی باشد که آن را بیش از هر چیزی دوست بدارم، همانا کشتی راندن در خشکی است. (...)

  • پیکره‌ ماروسی
    از پیکره‌ ماروسی :

    «برای گفتن یک داستان خوب، باید شنونده‌ی خوبی داشته باشی. نمی‌توانم داستانی را برای آدم بی‌اراده‌ای بگویم که دارد تندنویسی می‌کند. گذشته از این، بهترین داستان‌ها آنهایی‌اند که نمی‌خواهی نگه‌شان داری، اگر هر قصدی در پس آن نهفته باشد، داستان خراب می‌شود.» (...)

  • پیکره‌ ماروسی
    از پیکره‌ ماروسی :

    انسان نه از راه پیروزی بر دشمن خود به زندگی رو می‌کند، نه درپی درمان‌های بی‌پایان به تندرستی می‌رسد. لذت زندگی از صلح می‌آید، که ایستا نیست بلکه پویا است. هیچ انسانی واقعاً نمی‌تواند بگوید که شادی چیست مگر صلح راتجربه کرده باشد، و بدون شادی زندگی‌یی وجود ندارد، حتا اگر ده‌ها ماشین و چندین مباشر، قصر، کلیسای کوچک شخصی و سردابه‌ای ضد بمب داشته باشی. (...)

  • پیکره‌ ماروسی
    از پیکره‌ ماروسی :

    بیماری‌های ما چسبیده‌های وجودیِ ما هستند: عادات، ایدئولوژی‌ها، آرمان‌ها، اصول، دارایی‌ها، خدایان، فرقه‌ها، دین‌ها و ترس‌هایمان‌اند و هر چیزی که دلت بخواهد. خدمات نیک ممکن است نوعی بیماری باشد، درست همان اندازه که کردارهای بد. تن‌آسایی شاید به همان اندازه بیماری باشد که کار. به هر چه دستاویز می‌شویم، ممکن است یک بیماری از کار درآید و سبب مرگمان شود. تسلیم مطلق است: اگر حتا به خردترین ذره بچسبی، میکربی ... (...)

  • پیکره‌ ماروسی
    از پیکره‌ ماروسی :

    همه‌ی این ناله و زاری‌ها که در ظلمات ادامه می‌یابند، این درخواست نیازمندانه و رقت‌انگیز برای صلح که پابه‌پای درد و بدبختی رو به فزونی دارد، کجا باید دید و دریافت؟ آیا مردم تصور می‌کنند که صلح چیزی مثل جو و گندم است که در گوشه‌ای انبار می‌شود؟ چیزی که بتوان برسر آن با یک دیگر درافتاد و از دست هم درآورد، همان کاری که گرگ‌ها بر سر لاشه می‌کنند؟ ... (...)

  • رستاخیز
    ستاره داد
  • شب‌های روشن
    ستاره داد
  • 3 قطره خون
    ستاره داد
  • زنده به گور
    ستاره داد
  • سه‌تار
    ستاره داد
  • مارینا
    ستاره داد