میگویم: "ما اون آدمای رو دماغهٔ کشتیِ تایتانیکایم که اشاره میکنیم و داد میزنیم "هی! کوه یخ"! اما بقیه فقط میخوان به رقصیدنشون ادامه بدن. اونا نمیخوان خوشیهاشونو متوقف کنن. نمیخوان قبول کنن که جهان چقدر شکنندهست؛ واسه همینه که تصمیم میگیرن وانمود کنن این ماییم که شکستهیم. و وقتی دست از آوازخوندن کشیدیم، به جای پیگیریِ وضعیتِ هوا، ما رو کنار میذارن. اینجا، جاییه که قناریها رو نگه میدارن. "