مصالحِ من برای ساختنِ رابطه مکالمه است؛ برای کریگ اما رابطهٔ جنسیست. برای دانستنِ کسی، برای عاشقبودن و دریافت عشق از طرف مقابل، او نیاز دارد لمساش کند و طرف مقابل هم او را لمس کند. کریگ از بدنش بهشکل ویژهای استفاده میکند؛ همانطور که من از کلمات بهشکل ویژهای استفاده میکنم. او مثل مرد کوریست که به اطراف چنگ میزند تا با دستانش دنیایش را حس کند. او دائم مرا چنگ میزند، خودش را به من میمالد، مرا بهسمت خودش میکشاند. اما وقتی با هم تماس پیدا میکنیم، بهشکل غیرارادی بدنم سفت میشود. همهٔ سعیام را میکنم که بدنم را آزاد کنم، که پذیرا شوم، که برای توجهاش به من سپاسگزار باشم؛ همانطور که انتظار میرود. میخواهم همسر خوبی باشم، اما بدنم از قبل واقعیت را آشکار کرده. احساس سپاسگزاری نمیکنم؛ احساس بیمیلی میکنم.