نمیدانم چطور باید زندگیِ مشترکم را درست کنم. فقط اینرا میدانم که اول باید دیوارهای خودم را خراب کنم و با چیزیکه زیرِ آن است، مواجه شوم. نمیتوانم زندگیِ مشترکم را نجات دهم، ولی لااقل میتوانم خودم را نجات دهم. باید این کار را بهخاطر خودم، بچههایم، رابطهای که درحالحاضر دارم و یا حتا رابطهای که ممکن است در آینده ایجاد شود، انجام بدهم. میتوانم تا وقتی مهمترین تصمیم زندگیام را میگیرم اینکه میخواهم با کریگ بمانم یا ترکاش کنم این کار را انجام بدهم. اینطور مطمئن میشوم قویترین و سالمترین خودِ من است که تصمیمگیری میکند.