"وای! چی شده بود؟ فکر میکنی چرا توی اون سن همچین مشکلی داشتی؟"
"نمیدونم. شاید زیادی میفهمیدم. راستش دیگه نمیخوام در موردش صحبت کنم. اون مال یه دورهٔ دیگه بود. وقتی فهمیدم حاملهم، همهٔ اونا رو ریختم تو یه صندوقچه و گذاشتمش کنار. باید بهسمت جلو حرکت کنم. بیاین فقط راجعبه مسائل خونوادگیم صحبت کنیم. درحالحاضر خیلی از آدما برام اهمیت ندارن."