انسانبودن توی این دنیا بدون بردباری مثل بازیِ بیلیارد است، بازیای که نتوانستم برندهاش باشم. اما به جای اینکه بفهمم دنیا مشکل دارد، فکر کردم خودم مشکل دارم. تصویری از خودم ساختم، خُردشده و شکستخورده. من خُرد شدم. من شکستم. به این فکر میکردم که باید فوقالعاده و شاد و بیعیب باشم و چون نیستم هرگز نباید خودم را به دیگران نشان بدهم. فقط باید یک مخفیگاهِ امن پیدا کنم و بعد از آن، در فرصتی که بتوانم، از خودم و دنیا کنارهگیری کنم.