اعتیاد مکان کوچک و امنیست برای پنهانشدن؛ جاییکه آدمهای حساس، برای فرار از عشق و رنج، توی آن فرو میروند. آنجا دست کسی به ما نمیرسد؛ جایمان امن است. اما از آنجا که عشق و رنج، تنها چیزهایی هستند که ما را رشد میدهند، بهمحض اینکه پنهان میشویم، شروع میکنیم به تحلیلرفتن، به کمشدن، تمامشدن، به مُردن. قفسی که من ساختم تا از خودم در برابر سمّ جهان محافظت کنم، اکسیژن مرا هم دزدید. نمیدانستم به دیدهشدن و شناختهشدن هم مثل هوا نیاز دارم.