او آنجاست. او از زیراندازِ خودش بیرون نیامد و از اینجا خارج نشد. او همهچیز را آشفته کرد و بعد ایستاد و با رنجِ خودش و رنجِ من و رنجِ بچهها جنگید و اجازه نداد چیزی بترساندش. او هم "سفر جنگجو" را انتخاب کرد. برای همین است که هنوز آنجاست، وسط زندگیِ من. او قهرمانِ خودش شد و من، قهرمانِ خودم. حالا هر دو اینجاییم، با هم… و این خیلی خوب است.