آن شب جم و جری به شارلت تاون رفتند و دو روز بعد با لباس ارتشی برگشتند. همه ی اهالی گلن هیجان زده از این ماجرا حرف میزدند زندگی در اینگلساید به یکباره به واقعه ای اضطراب آور و پرتنش تبدیل شده بود. خانم بلایت و نن ،شجاع، لبخند به لب و خارق العاده بودند. خانم بلایت و دوشیزه کورنیلیا شروع به راه اندازی جمعیت صلیب سرخ کردند. دکتر و آقای مردیت مردها را برای تشکیل دادن انجمنی میهن پرستانه دور خود جمع کردند. ریلا کم کم از غافل گیری درآمد و با وجود ناراحتی درونی اش؛ به استقبال آن واقعه‌ی هیجان انگیز رفت. جم در لباس نظامی‌اش ابهت خاصی پیدا کرده بود.
پاسخ سریع، بی واهمه و شمارش ناپذیر جوانان کانادا به درخواست کشورشان واقعاً تکان دهنده بود.
ریلا میان دخترهایی که برادرهایشان این درخواست را بی پاسخ گذاشته بودند، احساس سربلندی میکرد. او در دفتر خاطراتش نوشت "من هم اگر پسر بودم همین کار را می‌کردم. بعضی پسرها فقط ادعای پسر بودن دارند".