کمر را مرگان راست کرد. بخواهی نخواهی خبری بود. خبری گرچه وهم آلود-از سلوچ. نیرویی با خود داشت. جنبشی در رگ ها. خون سر بر دیواره ی رگها میکوبد. دل نمیتواند که نتپد. نظم کهنه ی نفس بر هم میخورد. موج موج آشفتگی از دل برمیخیزد. ذره ذره ی یاد بیدار میشود. جان تازه. بهار است. جای خالی سلوچ محمود دولتآبادی
pantea
۲ نقل قول
از ۱ رمان و ۱ نویسنده
کمر را مرگان راست کرد. بخواهی نخواهی خبری بود. خبری گرچه وهم آلود-از سلوچ. نیرویی با خود داشت. جنبشی در رگ ها. خون سر بر دیواره ی رگها میکوبد. دل نمیتواند که نتپد. نظم کهنه ی نفس بر هم میخورد. موج موج آشفتگی از دل برمیخیزد. ذره ذره ی یاد بیدار میشود. جان تازه. بهار است. جای خالی سلوچ محمود دولتآبادی