نوشته بود: این کشور بهترین جمهوریای است که رو به زوال میرود. آنگاه به پایان رسیدیم جاشوآ فریس
بریدههایی از رمان آنگاه به پایان رسیدیم
نوشته جاشوآ فریس
راستش… آدم نمیتونه راستش رو بگه وقتی یه اسلحه به طرفش گرفتن. آنگاه به پایان رسیدیم جاشوآ فریس
«…میدونی خوبیِ صدا خفهکن چیه؟» ماشه را کشید. «خوبیاش این که خفه میکنه» آنگاه به پایان رسیدیم جاشوآ فریس
ما سلاح اجارهای روح انسان بودیم. ما نخ عروسکهای خیمهشببازی را تاب میدادیم و انسانها برایمان میرقصیدند. آنگاه به پایان رسیدیم جاشوآ فریس
ما شما را وادار میکردیم چیزی را بخواهید و آن چیز در دست کسی بود که میخواست به ما پول پرداخت کند. آنگاه به پایان رسیدیم جاشوآ فریس
اما یکی از دلایل برای خودکشی این بود که دوست داشتم زنم جسدم رو ببینه. آنگاه به پایان رسیدیم جاشوآ فریس
او در داخل تابوت سالمتر از پشتِ میز کار بود. آنگاه به پایان رسیدیم جاشوآ فریس
آنچه را فکرش را هم نمیکردیم این بود که با بروز افول اقتصادی تازه فهمیدیم نیروی کار چندان ضروریای نیستیم و اینکه قرار است ما را مثل کارتن خالیِ کالاهای خریداری شده دور بیندازند. آنگاه به پایان رسیدیم جاشوآ فریس
حتی عکسهای عزیزانمان را که برای تقویت روحیه روی نمایشگر رایانه چسبانده بودیم، باعث ملال میشد. آنگاه به پایان رسیدیم جاشوآ فریس
واقعیت این بود که هر روز کسل بودیم. کسالت و ملال ما مستمر بود، کسالتی جمعی، و کسالتی که از بین نمیرفت چون ما از بین نمیرفتیم. آنگاه به پایان رسیدیم جاشوآ فریس