رفته بود به کردها یاد بده که چطوری آدم میتونه با آستین کتش ،گریه صورتشو پاک کنه. می فهمی؟ از داستان یک سرخپوست در آستارا - دوباره از همان خیابانها دوباره از همان خیابانها (داستانهای کوتاه) بیژن نجدی