-هیچ گاه گرسنه بوده ای؟
نمیدانم گرسنگی چیست.
-پس وای بر تو، که هرگز مزه ی هیچ غذایی در دهان تو خوش نبوده. آبانبار هوشنگ مرادی کرمانی
NARGESGOL
۵۵ نقل قول
از ۳۶ رمان و ۲۷ نویسنده
کشف کرده بودم که در خوشبختی چقدر خودپرستی وجود دارد. خوشبختی با جدایی سر میکند ،از حصارها ،از کرکرههای بسته و از فراموش کردن دیگران ساخته شده است. خوشبختی بنا را بر این میگذارد که فرد از دیدن دنیا به گونه ای که به راستی هست سرباز میزند. به خاطر همین عشق را بر خوشبختی ترجیح میدهم. میبایست عشق به کسانی را حفظ کنم که نه به قدر کافی زیبا بوده اند ،نه به قدر کافی سرگرم کننده و نه به قدر کافی جالب که به طور طبیعی توجه دیگران را جلب کند ،عشق به افراد دوست نداشتنی را… انجیلهای من اریک امانوئل اشمیت
رفته بود به کردها یاد بده که چطوری آدم میتونه با آستین کتش ،گریه صورتشو پاک کنه. می فهمی؟
از داستان یک سرخپوست در آستارا - دوباره از همان خیابانها دوباره از همان خیابانها (داستانهای کوتاه) بیژن نجدی
به مادمازل کتی گفتم: تو هیچ وقت عاشق شدی ؟
خاکستری نگاهم کرد. خاکستری غمگینترین رنگ هاست. مادموازل کتی میترا الیاتی
وقتی همه چیز مشترک میشود اختصاصی بودن یک چیز لذت خاصی به آدم میدهد. حتی وقتی میخندیم فریبا وفی
هرگز نباید از کسی چیزی بخواهی ،هرگز. مخصوصاً از آن هایی که از تو قدرتمندترند. اینگونه افراد به دلخواه خودشان پیشنهاد کمک میکنند. مرشد و مارگریتا میخاییل بولگاکف
هرگز نباید از کسی چیزی بخواهی ،هرگز. مخصوصاً از آن هایی که از تو قدرتمندترند. اینگونه افراد به دلخواه خودشان پیشنهاد کمک میکنند. مرشد و مارگریتا میخاییل بولگاکف
وقتی در یک مهمانی هستی،سرگرم رقصیدنی. شاید یک رقص آرام باشد و با کسی میرقصی که واقعاً دلت میخواهد با او باشی و انگار بقیه ی افراد حاضر در سالن غیب شان میزند در حالی که این طور نیست. فقط این نیست. هیچ کس برای تو نصف او هم ارزش ندارد.
اما ،خب مردم همه جا هستند. آنها دست از سرت برنمی دارند. داد میزنند و میلولند و کارهای احمقانه میکنند فقط برای اینکه نظر تورا جلب کنند: چه طور میتوانی در چنین وضعیتی راحت باشی ؟ میتوانی کارهای بهتری هم انجام بدهی. این طرف راببین!
اینها شبیه حرف هایی هست که آنها در هر حال میگویند ،این جوری ناامید میشوی و حتی نمیتوانی با آن جوان آرام برقصی. می فهمی چه میگویم ؟ شبانهها (5 داستان موسیقی و شب) کازوئو ایشیگورو
کسی که چیزی میداند جلوتر از کسی نیست که آن را دوست میدارد. اما کسی که چیزی را دوست میدارد پشت سر کسی میماند که از آن لذت میبرد! 10 فرزند هرگز نداشته خانم مینگ اریک امانوئل اشمیت
عاقل علت دیوانگی هایش را خود کشف میکند و دیوانه بقیه را به خاطرشان متهم میکند! 10 فرزند هرگز نداشته خانم مینگ اریک امانوئل اشمیت
در بیمارستان وقتی صحبت از مردن کنی هیچ کس نمیشنود ؛می توانی اطمینان داشته باشی که الان یک چاه هوایی پیش میآید و گوش همه کر میشود! اسکار و بانوی صورتیپوش اریک امانوئل اشمیت
بخت آدمها شب یلدا عوض میشود ،ستاره ی قبلی ات میمیرد و ستاره ای جدید به دنیا میآید. یوسفآباد خیابان سی و سوم سینا دادخواه
من ریاضی را دوست دارم چون امن است چون امن است. من ریاضی دوست دارم چون این کار یعنی حل مسئله ها، و این مسئلهها مشکل و جالب هستند ،اما همیشه در پایان جواب سرراستی وجود دارد. و منظورش این بود که ریاضی مثل زندگی نیست چون در آخر هیچ جواب سرراستی وجود ندارد! حادثهای عجیب برای سگی در شب مارک هادون
و این اوج مصیبت انسان عصر ماست: له کرد آن هایی که نمیفهمیم شان ،فهم خود را اوج فهم جهان دانستن. فردا شکل امروز نیست نادر ابراهیمی
برای زنده ماندن 2 خورشید لازم است یکی در قلب ،دیگری در آسمان. فردا شکل امروز نیست نادر ابراهیمی
اگر قراره زندگیهای درستی داشته باشین، باید بدونین کی هستین و چی در انتظارتونه، تک تک شما. هرگز رهایم مکن کازوئو ایشیگورو
اما یک آدم واقعاً زشت از همان اول تا آخر خودش است و زمانی که یک نفر خودش بود و مدام جلوی چشم نبود ؛ آن وقت بعضی کارهای واقعاً بزرگ میتواند اتفاق بیافتد. یادداشتهای شخصی 1 سرباز جروم دیوید سالینجر
این را بلند نگفت ،چون میدانست اگر آدم چیز خوبی را بر زبان بیاورد آن چیز ممکن است روی ندهد! پیرمرد و دریا ارنست همینگوی
در بیمارستان وقتی صحبت از مردن کنی هیچ کس نمیشنود. میتوانی اطمینان داشته باشی که الان یک چاه هوایی پیش میآید و گوش همه کر میشود! اسکار و خانم صورتی اریک امانوئل اشمیت
روی ترازو به عقربه ای نگاه کرد که زیر پاهایش تا کنار عدد 49 رفته بود و این یعنی اینکه اگر طاهر به دنیا نیامده بود و یا همان لحظه میمرد و کسی جسدش را میسوزاند ، زمین 49 کیلو سبکتر ، میتوانست خورشید را دور بزند. یوزپلنگانی که با من دویدهاند بیژن نجدی
هیچ پایانی به راستی پایان نیست. در هر سرانجام یک آغاز نهفته است. چه کسی میتواند بگوید «تمام شد» و دروغ نگفته باشد! بار دیگر شهری که دوست میداشتم نادر ابراهیمی
هر آشنایی تازه اندوهی تازه است ، مگذارید که نام شمارا بدانند و بنام بخوانندتان. هر سلام آغاز دردناک یک خداحافظی است. بار دیگر شهری که دوست میداشتم نادر ابراهیمی
دستمالهای مرطوب تسکین دهنده ی دردهای بزرگ نیستند. بار دیگر شهری که دوست میداشتم نادر ابراهیمی
آیا زندگی یک سلسله چراهایی نیست که جوابشان هم چرا است یا پاسخهای کوتاهی دارد که گاه آن پاسخها هم اشتباهی بیش نیست. ساربان سرگردان سیمین دانشور
یاد پدر افتادم که میگفت: نه با کسی بحث کن ، نه از کسی انتقاد کن. هرکی هرچی گفت بگو حق با شماست و خودت را خلاص کن. آدمها عقیده ات را که میپرسند ،نظرت را نمیخواهند. میخواهند با عقیده ی خودشان موافقت کنی. بحث کردن با آدمها بی فایده است. چراغها را من خاموش میکنم زویا پیرزاد
ای کاش من هم عاشق چیزی بودم،عاشق چیزی که فقط و فقط مال خودم باشد،عاشق یک کار،مثل هرمز،یک عشق مطمئن،عشق به چیزی که به عواطفت جواب بدهد،نگران آن نباشی که پَسِت بزند،یا کمتر دوستت داشته باش،یا ته بکشد… 40 سالگی ناهید طباطبایی
ما نسل بدبختی هستیم دست مان به مقصر اصلی نمیرسد از همدیگر انتقام میگیریم. تماما مخصوص عباس معروفی
هرکس از نظر عاطفی نیروی بیشتری میگذارد بیشتر درد میکشد. طبیعی است که بیشتر هم جیغ بزند! تماما مخصوص عباس معروفی
چقدر خوب است که برای تاسف خوردن به حال خودمان نیز زمان محدود و مشخصی را در نظر بگیریم ،چند دقیقه اشک بریزیم و بعد به استقبال روزی برویم که در پیش رو داریم. سهشنبهها با موری میچ آلبوم
و من هرگز در عمرم اجازه نخواهم داد که این موجود زیبا وارد «مستقبل کامل» شود. نه ،محبوب کوچک من نباید ضرب و تقسیم شود. نباید به درصدی پوچ تبدیل گردد… و شام بود و صبح بود هاینریش بل
بزرگترها وقتی غمگین و غصه دارند ، ترسو و مهربان میشوند! خاطرههای پراکنده گلی ترقی
می بینم که بزرگ شدن یعنی دروغ گفتن و ترسیدن و نکردن خیلی کارها و نگفتن خیلی چیزها. میبینم که خانم شدن یک جور خر شدن است و دختر خوب بودن کلاه گذاشتن سر آدم هاست. خاطرههای پراکنده گلی ترقی
خاطرات از درون گرمت میکنند اما در عین حال دوپاره ات میکنند. کافکا در کرانه هاروکی موراکامی
فکر کردن بی هدف بدتر از فکر نکردن است. کافکا در کرانه هاروکی موراکامی
از این و آن پرسیدن اولش آدم را دستپاچه میکند ، اما هیچ دستپاچگی یک عمر طول نمیکشد. کافکا در کرانه هاروکی موراکامی
فضیلتهای بزرگ از غریزه ای که عقل در ان سخن نمیگوید فوران میکنند. فضیلتهای ناچیز ناتالیا گینزبرگ
پیش از ان واقعه ی بزرگ ،عاشق زمزمه نمیکند فریاد نمیکشد! 1 عاشقانه آرام نادر ابراهیمی
و یگانه قانون زندگی که در ظلمت ردخور ندارد این است که خبرهای خوب به خبرهای بد تبدیل میشوند،خیلی هم زود! ببر سفید آراویند آدیگا
داستان زندگی آدم فقیر روی بدنش نوشته شده ، با قلم نوک تیز. ببر سفید آراویند آدیگا
بگذارید حیوانها مثل حیوان زندگی کنند ، بگذارید ادمها مثل آدمها زندگی کنند. این کل فلسفه ی من است در یک جمله! ببر سفید آراویند آدیگا
بگذارید حیوانها مثل حیوان زندگی کنند ، بگذارید ادمها مثل آدمها زندگی کنند. این کل فلسفه ی من است در یک جمله! ببر سفید آراویند آدیگا
بگذارید حیوانها مثل حیوان زندگی کنند ، بگذارید ادمها مثل آدمها زندگی کنند. این کل فلسفه ی من است در یک جمله! ببر سفید آراویند آدیگا
بدون شک دارند از یک اولین حرف میزنند ،چون دارد به آخرینش نزدیک میشود! میرا کریستوفر فرانک
مرا به جرم داشتن چهره ی غمگین به ده سال زندان محکوم کردند همچنانکه پنج سال پیش از آن مرا به دلیل داشتن چهره ی بشاش به پنج سال زندان محکوم کرده بودند.
من اما باید سعی کنم که این بار دیگر چهره ای نداشته باشم. و شام بود و صبح بود هاینریش بل
حیوان سیر که شد دیگر شکار نمیکند اما انسان میکند… جزیره سرگردانی سیمین دانشور
آدم خودش نمیفهمد اما رنگها منظرهها ، لمسها ، بوها و مزهها به شرطی که حواس را بنوازند دلهره را میرانند. جزیره سرگردانی سیمین دانشور
آدم نمیتواند تا ابد کلیدی را در جیبش حمل کند که به هیچ چیز نمیخورد… نغمه غمگین و داستانهای دیگر جروم دیوید سالینجر
اِدی ، اگه پای قاعدههای معمول میون باشه هیچ خوشگل نیستی ، ولی یه چیزی تو صورتت هَس که میخوام به چنگش بیارم. نغمه غمگین و داستانهای دیگر جروم دیوید سالینجر
احتمالاً برای هر مردی دست کم یک شهر وجود دارد که دیر یا زود به یک دختر تبدیل میشود. دختر آنجا بود ، و تمام شهر بود و کاری ش هم نمیشد کرد. نغمه غمگین و داستانهای دیگر جروم دیوید سالینجر
هستی میخواهم بدانم که خدا این شانهها را برای چه به تو داد ؟
_که بار زندگی را به دوش بکشم.
نه دختر برای انکه بالا بیندازی… سخت نگیر ،یک کار بگویم میکنی ؟
_بگو
وقتی تنها هستی بلند بلند بخند،کم کم خندیدن را یاد میگیری! جزیره سرگردانی سیمین دانشور
مردها چه آسان دروغهای خاص را باور میکنند؟ دروغ هایی که برتریشان را بنمایاند و غرورشان را ارضا کند! جزیره سرگردانی سیمین دانشور
معصوم بودن دو احساس متضاد به تو میدهد ،گاه احساس پوچی و ناتوانی میکنی ،درست مثل خرگوش تنها در میان یک عالم گرگ،اما گاهی هم احساس میکنی با همه ی تفاوتها چقدر خوب که پاک مانده ای و بعد از خودت راضی میشوی که به زیبایی جهان افزوده ای. آخرین انار دنیا بختیار علی
وقتی زن پی شوهر میگرده مجبوره خودش رو زیبا و جذاب نشون بده و با نگاههای معنی دار و حرفای بی سر وته قاپ مرد رو بدزده! این نه افتخاری داره،نه هیچ نشونی از صداقت توش هست! یکی از دوستای انگلیسی من برام تعریف کرده که زنهای اروپایی چه جوری شوهر پیدا میکنن…به نظر من کار خسته کننده و احمقانه ییه!
زنها واسه این که به دل مردا بشینن مجبور میشن خودشون رو بهتر از اون چیزی که هستن نشون بدن و وقتی نظر طرف رو جلب میکنن به همین روش کلاه بردارانه ادامه میدن تا به چنگش بیارن و بعد از تحمل این همه دردسر ازدواج میکنن…
ولی بعد از ازدواج دیگه دل و دماغ نقش بازی کردن رو ندارن و این جاس که گند کار در میاد و ازدواج به طلاق ختم میشه…واقعا همین جوریه که من شنیدم؟ جنس ضعیف (گزارشی از وضعیت زنان جهان) اوریانا فالاچی
چوپان با خود فکر کرد: همه ی این حوادث بین طلوع و غروب همین خورشید…
و دلش به حال خودش سوخت. چون گاهی در زمانی به کوتاهی یک فریاد ساده،همه چیز در زندگی زیر و رو میشود؛پیش از آنکه آدم بتواند خود را به آن عادت دهد.
از گریه کردن شرم داشت. هرگز جلوی گوسفندانش گریه نکرده بود. با این حال بازار خالی بود و او دور از سرزمین مادریش.
گریه کرد. چون خدا عادل نبود و به کسانی که به رویاهای خود باور داشتند،چنین پاداش میداد. کیمیاگر پائولو کوئیلو
او گفت: گمانم این درست است که همه بعضی وقتها میبازند ،اما من هرگز نباخته ام! سرانجام کسی راز موفقیتش را پرسید ؛او توضیح داد: هیچ گاه در پی شکست مردی که با او میجنگم برنمی آیم ،می گردم که اعتماد به نفس را بشکنم. ذهنی که مشکل شک دارد نمیتواند خود را بر روی پیروزی متمرکز کند. دو مرد باهم برابرند-برابر واقعی - به شرط آنکه اعتماد به نفسشان برابر باشند! خاطرات 1 گیشا آرتور گلدن