دلم میخواهد یک بار دیگر چشمم به آسمان بیفتد. تمام چیزی که الان میخواهم همین است. ایستادن در فضای باز و تماشای آن آبی بزرگ بالای سرم، خیره شدن به آسمان چشمگیر بی منتها برای آخرین بار. سفر در اتاق تحریر پل استر
بریدههایی از رمان سفر در اتاق تحریر
نوشته پل استر
مادر هم در جواب گفت: «ناراحت نباش، مثل ریگ بیابان دختر ریخته است.» سفر در اتاق تحریر پل استر
چیزی که الان دقیقا به یاد دارد احساس ورود به دنیایی جدید است، دنیایی که در آن گرفتن دست یک دختر آرزویی بالاتر از همه آرزوهاست و شیفتگی او نسبت به این موجود جوان که اسمش با حرف «س» شروع میشد. سفر در اتاق تحریر پل استر
زندگی همین است. ما باید عذاب میکشیدیم ولی این عذاب کشیدن دلیلی داشت، یک دلیل موجه و هرکس که شکایتی از این موضوع داشته باشد معلوم است که مفهوم زنده بودن را در نمیکند. سفر در اتاق تحریر پل استر
هیج نمیداند این زن کیست، اما با این حال از دیدش خوشحال است. سفر در اتاق تحریر پل استر
حرف دوست داشتن که پیش میآید قاطعیت آقای بلنک کم میشود و بی اختیار تصمیم میگیرد کوتاه بیاید. سفر در اتاق تحریر پل استر
تصاویر دروغ نمیگویند اما همهی ماجرا را هم برملا نمیکنند. صرفا سندی بر گذشت زمانند، دلیل صوری. سفر در اتاق تحریر پل استر