در پشت جلد این کتاب میخوانیم: اگر روزی بیدار شویم و بفهمیم هیچ به یاد نمیآوریم، چه میکنیم؟ نه خود را بشناسیم، نه اطرافیان؛ نه مکان را بشناسیم، نه سرزمینی که در آن به سر میبریم؛ حتی زبانمان را به یاد نیاوریم، نتوانیم حرف بزنیم. در آن صورت، با فراموشی، با فقدان چه میکنیم؟ هویتمان چه میشود؟ از کجا به هستی خود معنا میبخشیم؟ به ارتباط، به فرهنگ، به ماهیت چهگونه میرسیم؟ مرد بیزبان (دستور زبان تازه فنلاندی) دبیگو مارانی
بریدههایی از رمان مرد بیزبان (دستور زبان تازه فنلاندی)
نوشته دبیگو مارانی
اوما ماآ مانیسکا، موئو ماآ موستیکا: سرزمین آدم مثل توتفرنگیه ، سرزمین دیگران مثل قرهقات مرد بیزبان (دستور زبان تازه فنلاندی) دبیگو مارانی
هرچیزی تا وقتی ما را از پا درآورد قابل تحمل است. جدال انسان علیه درد نبردی است که در آن دو طرف موضعی حقطلبانه میگیرند. حتی اگر او را به مرگ محکوم کرده باشند. اما نبرد من از جنس دیگر بود، نبردی که در آن من دشمن خودم بودم. حالا هم شکست خوردهام. رحم کردن به خود معنایی ندارد، ضمن آنکه چنین درگیریهایی اسیر هم ندارد. مرد بیزبان (دستور زبان تازه فنلاندی) دبیگو مارانی